•4741
 ⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖

امروز بعد از گردش، رفتیم یه قبرستون توی یه روستای کوچیک .

گورستان روستاها خیلی فضای قشنگیه بچها ...

وسط یه دشت سبز ، عزیزانشونو به خاک میسپارن .

🍃جایی که رفته بودیم ، درختا سایه‌بون قبور بودن . صدای آواز پرنده ها میومد و صدای رودی که از کنار اون محل میگذشت .

به معنای واقعی ، زندگیشون تموم شد و برگشته بودن به طبیعت .

پنجشنبه بود دیگه، اومده بودن به از دست رفته هاشون سر زدن .

قدیمیا ته دشت خوابیده بودن؛

هیشکی بهشون سرنزده بود، خاک و غبار حتی نمیذاشت اسمشونو واضح بخونیم .

رفتم اسمشونو خوندم و یادشون کردم تا دوباره بعد از سالیان سال یکی ازشون یاد کرده باشه ...

یکیشون زیر علفها و خزه ها رفته بود . حتی اسم و تاریخم نداشت . شایدم دیگه از بین رفته . همشون مال ۷۰,۸۰ سال پیش بودن ...

به دوستم گفتم یه روزی ما هم اینطوری فراموش میشیم . وقتی اینو گفتم ناراحت نبودم، انگار با دیدن اونجا فهمیدم مرگ وحشتناک نیست ، یه بخشی از زندگیه .


#مود نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۴ساعت 22:4  توسط گیله دختر  |