|
⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
آخرین روز از ۱۴۰۲ئه ...
وسایل پذیرایی رو آماده کردم ، کمد و کشوی لباسامُ مرتب کردم و به رسم هرسال، تعدادی رو از خونه به در کردم😁 .
ریشه ی موهامُ رنگ کردم و منتظرم .
دیروز، روز تولدم، صبح رفتم خرید خونه و نوروز ✨ ؛ شبش هم با خانواده رفتیم بیرون .
Chapter 25 🎈🐟 .
دیروز یه دورهمی برای تولد داشتیم . (تولدم فرداست)
میخوام روز تولدم رو تنها بگذرونم . انرژی برای جشن و این بره و اون بیاد ندارم ...
فردای تولد خوبیش اینه که صبحونه، کیکه😁💌 .
پ.ن: چرا شهر و مغازه ها انقدر الکی شلوغن؟ من دارم برای خرید روزمره میرم بیرون ولی بقیه انگار اومدن خرید آخرالزمان 🤣 .
دیشب از دروازه ی شهرداری رد شدم . صدای فینفین شنیدم .
برگشتم ، دیدم یه هاپوی طلایی سرشو بین نرده های دروازه گذاشته و صدام میزنه تا بهش توجه کنم😭 .
دوستشم خوشحال و دوان دوان درحالی که داشت دمشو تکون میداد اومد و سرشو از زیر دروازه انداخت بیرون😭🫀 .
اینا خودشون نگهبان میخوان ، کی گذاشت که نگهبان شن؟ 😭
۶صبح بیدار شدم و دیدم گرگ و میشه و برام یادآور فیلم Twilight شد .
خوشحال پنجره رو وا کردم ولی چشمم خورد به صیادایی که توی دریای طوفانی و سرد با قایقای چوبی دل به دریا زدن . با بغض برگشتم خوابیدم ...
امسال برای من سال جالب و هیجان انگیزی نبود ولی مصمم هستم که ۱۴۰۳ رو بنده ی خودم کنم😂🤝🏻 .
انگار ۱۴۰۲ همون سالی بود که بخاطر بیماری توی قرنطینه بودیم ... همچین حسی رو بهم میداد ...
راستی دراماهای من و اداره پست هم تموم شد😂 .
دو روز پیش آقای پستچی بشکن زنان و سلام سلام گویان اومد و هرچی داشتم رو به دستم رسوند .
البته من باهاش قهر بودم ، مامانم رفت . به مامانم گفت به خانوم کوچولو سلام برسون🤣 .
جنگه جنگ😐 .
هر چند دقیقه یکبار میپریم هوا .
اینایی که به خودشون آسیب میزنن واقعاً دلسوزوندن ندارن ... این جشنه الان؟ 🤡
کلی حیوون ترسیدن ، نمیدونن چه خبره . کلی انسان بیمار دارن توی خونشون اذیت میشن ...
اوندفعه رفتم بوتاکس کردم ، این دفعه رفتم فیلر زیر چشم زدم .
هپی،هپی، هپیییی 🎉 .
بوتاکسم جا افتاد و خیلی راضیم .
خا خبر جدید .
امروز ۸ صبح آقای پستچی زنگ زد ، با چشم نیمه باز رفتم پایین فقط یه بستهامو گرفتم . گفت بقیه رو زود دستت میرسونم .
غروب رفته بودم جایی ، باید گوشیمو سایلنت میکردم . کارم تموم شد دیدم ۲بار زنگ زده 🌚🤝🏻 .
دیگه جلو خونه نیومد یا به خونه هم زنگ نزد .
هرچقدر مثل یه اکس تاکسیک بهش زنگ زدم جواب نداد ، آخرش ریجکت کرد😭😭😭😭 . نوموخوام صداتَه بشنوممممممم .
تا همین چند دقیقه پیش توی خیابون ما رویت شده بود ... امیدوارم قهر نکنه ، فردا بیاد . لاو یو🥺 .
امروز از پست باهام تماس گرفتن🤝🏻 .
گفت فردا به دستتون میرسه .
البته یکی از بسته هام هنوز آپدیت نشده ولی اینایی که میخوان فردا برسن مهم ترن چون توشون هدیه س🌚 .
من یه مهمونی چهارشنبه سوری دعوت شدم ، منتها این سهشنبه س.
مگه چهارشنبه سوری نباید آخرین سهشنبه ی سال ، یعنی ۲۹اُم باشه؟
از صبح میبینم یه دختر کوچولوی ۱۳ساله متاسفانه گم شده . طفلک امیدوارم بدون هیچ آسیب و اتفاق بدی ، به خانوادش برگرده .
ولی سوال اینجاست چرا تنها بود؟ آخرین تصویری که دوربینا ازش ثبت کردن، تنها توی تاریکی شب بود .
من تا ۱۷سالگی اجازه تنهایی بیرون رفتن نداشتم . از ۱۷ تا ۱۸ سالگی هم توی محدوده ی زمانی و مکانی مشخص تنهایی بیرون میرفتم .
اون موقع سختگیری خانوادم رو درک نمیکردم ولی الان دستشونم میبوسم .
اون بیرون برای بچها خیلی ترسناکه ، امکان هر اتفاقی هم هست . شما بارها تاکید کنی با غریبه ها صحبت نکن ، بازم شرایطی پیش میاد که بچه گول بخوره . اسمش روشه ... بچه!
پ.ن: پیدا شده .
صبح راننده ی اسنپ توی چشام نگاه کرد و رفت خیابون پشتی🤝🏻 .
منتظرش موندم و از مپ نگاه میکردم، گفتم حتماً این میدون رو دور میزنه و میاد مبدا .
نخیر 😁🤝🏻 .
رفت به پیش به سوی بی نهایت و فراتر از آن 🦖 .
فکر کنم منو ول کرد رفت سوخت بزنه🤣 .
گزینه ی عجله دارم رو حذف کردن و الان باید نازشونو بخریم تا قبول کنن ... برای هر درخواست، به معنای واقعی کلمه ۱۰ دقیقه باید صبر کنم .
پ.ن: ماری جونم ، منم دلم برات تنگ شده بود✨💌🎀 .
امروز همه ی بسته هام باید دستم میرسیدن .
ولی پست هیچ آپدیتی از روز سهشنبه و چهارشنبه نذاشته . به خودش زحمتی نداده !
میخوام شکایت ثبت کنم ، سیستمشون برام کد ارسال نمیکنه تا ثبت شکایت کنم 🤣 .
حتی نمیدونم از کدوم شهر باید پیگیر اون بدبختا باشم .
واقعاً عصبانیم ...
دیشب یه مسیری رو سوار تاکسی شدم🚕 .
دو طرفم آقا نشسته بودن ، منم وسط .
ناگفته نمونه که جمع و جور نشسته بودن و منم جمع شدم و توی صندلی فرو رفتم .
راننده منو ندید و میخواست مسافر بزنه .
آقای مسافر هی میگفت نمیشه، پُری آقا پُری ، بروووو🤣🦖 .
دو تا کیسه ی گنده زباله داشتم . خیلی گنده !
مورچه رو دیدین یه تیکه نون رو بزور دنبال خودش میکشه؟ اون من بودم 🦖 .
داشتم میرفتم که بندازمشون توی سطل گنده ی شهرداری .
برگشتم اونور خیابونو نگاه کنم که چشم تو چشم شدم با یه پسر موتورسوار.
خیلی دراماتیک گفت Oh! 🤣
دور زد افتاد دنبالم ، منم فرار کردم اومدم توی ساختمون 🤣 .
پسر جون ، تو خیلی خوب بود که با آشغالای توی دستم ، کراش زدی🤣 .
گیله دختر چیکار میکنی؟
هیچی ... بالاخره خونه تکونیم تموم شد🧺🧼 و الان خسته و کوفته ام ... امروزو فرندز میبینم.
سلام و درود به آنلاینشاپایی که امروز و دیروز ازشون خرید کردم ،
سفارشات منو تا فردا برسونید .
شکایت میکنم.
روز خوش .
🐰🔪
امروز دانشگاه تعطیل بوده و یه عده جدی جدی دارن غر میزنن که ما هدف و برنامه ریزی داریم و برای تعطیلی خوشحال نمیشیم .
لامصب تو درستم تموم کنی فعلاً تا چند سال مدرکت دستت نمیاد که بخوای مهاجرت کنی ! 😂
حالا ما کارشناسی بودیم، دلیل بر تعطیلی نداشتیم ، خودمون تعطیل میکردیم😁🐣 .
امروز بارون بند اومد .
بصورت فشرده باید برم کارای بیرونُ انجام بدم .
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیرهههه🤧 .
+چایی میخوری بریزم؟
-اگه میخوری تو هم، بریز .
+برای من فرقی نمیکنه ، پس بریزم؟
-اگه خودت میخوای ، منم میخورم .
+پس دوتا بیزحمت پررنگ بریز .
ما چند روزیه که میخواییم همو ببینیم ولی کار پیش میاد و نمیشه .
دیشب پیشنهاد داد که بریم فلان رستوران .
بعدش گفت: رستوران انتخاب کردن که بهونه ایه برای دیدار تو و طفلک همینطوری داشت ادامه میداد .
سکوت کرد و منتظر جوابی از سمت من بود .
منِ بنده ی شکم انگار نه انگار طفلی کلی حرف قشنگ زده ... اصن تا گفت غذا ، من دیگه هیچی جز غذا نشنیدم🤝🏻، گفتم: وای پس حتما بریم غذای فلانجا رو امتحان کنیم ، من حتماً میام . بهم قبلش زنگ بزنیاااا .
ازم خیلی ناامید شد ... دروغ نمیگم ...😂💔🏃🏼♀️
وای صبح بیدار شدم دیدم خیابون پشتی ما برف باریده ولی تو خیابون ما نه🤣🤣🤣🤣🤣🤣 .
مگه میشه؟!🤣🤣🤣