گیله دختر ‎ . ݁⋆ ꫂ᭪ ݁ | اردیبهشت ۱۴۰۴
 ⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖

گُرخانه باران گرفت عزیزان!👹🌩️

منم شله زرد درست کردم🤰🏼 .

ترکیب صدای بارون ، بوی برنج محلی ، نور کمرنگ زرد و گرم 🤌🏼 دولچه ویتا 🤌🏼


#روز نوشت, وارش
+ نوشته شده در  شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 20:20  توسط گیله دختر  | 

به شهرای گیلان باید وقتی سر زد که توریست و مسافر نباشه ، به اصطلاح فصل مسافر نباشه .

باید جریان زندگی عادی رو ببینی که چقدر قشنگه✨ .

توی انزلی، صبحش باید بری همون خیابونی که دوطرفش درختای قدیمیه و ویوی بندر و بلوار داره🐟 . از ساختمونها و پانسیون های قدیمی رد شی و قهوه بگیری و بری موج‌شکن قدم بزنی و باد خنک بخوره به صورتت . فعالیت توی گمرک رو میتونی ببینی؛ صیادا با قایق پارویی تردد میکنن و میتونی براشون دست تکون بدی🛶 .

همینطوری میتونی پیاده برگردی و بری روی پل و به نرده ها تکیه بدی و به مرغای دریایی که بهشون میگیم کاکایی ، نون بدی .

کوچه پس کوچه هاشو بگذرونی، از محله ی ارمنی ها ، کلیساهای قدیمی و آرامگاه سربازای لهستانی رد شی ؛

وقتی داری مسیرتو طی میکنی، صدای ماهی فروشی که با گاری تردد میکنه رو میشنوی ، صدای بوق کشتی‌ها، آواز فروشنده ها .

توی این شهر کوچیک، آرامش آسون تر پیدا میشه . همه توی صلح در کنار هم، زندگی میکنن . هیچکس عجله نداره و ترسی برای از دست رفتن زمان وجود نداره ✨ .


#مود نوشت
+ نوشته شده در  شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 15:26  توسط گیله دختر  | 

هوا سرد شده .

دیروز کاپشن پف پفی و بوت بارونی پوشیدم و کلاه گذاشتم 🧣🧤 .


#روز نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 11:33  توسط گیله دختر  | 

دیشب جفتمون حالمون گرفته بود .

بعد از کار اومد دنبالم .

شام گرفتیم و ماشینُ بردیم سمت ساحل .

هیشکی نبود .

رو به روی دریای طوفانی نشستیم . بارون نم نم میزد روی موهامون .

به بچه گربه غذا دادیم.

با هاپوها بازی کردیم . (قلاده داشتن ولی نمیدونم صاحبشون کجا بود🗿)


#او, روز نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 11:25  توسط گیله دختر  | 

Too sad to write 💔

هر پلتفرمی رو باز میکنم، غم توی صورت کوبیده میشه ...

+ نوشته شده در  سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 11:19  توسط گیله دختر  | 

رو آوردم به شامپوی ایرانی، اونم شامپوی بچه .

نمیخواستم قبول کنم ولی متاسفانه اکثر کالاهای خارجی توی فروشگاه‌ها فیکن🫠 .

یجوری کله‌ام ملتهب شده بود و میخارید که مامانم فکر میکرد شپش گرفتم😭🏃🏼‍♀️ .


#تخته سر, بَی
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 18:39  توسط گیله دختر  | 

انقدر از بچگی مامانم منو از مالت و نوشابه و اینا دور نگه داشته که وقتی مهمونی داریم من نمیدونم حتی باید چی بگیرم🦯 .


#هَطو
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 18:38  توسط گیله دختر  | 

این کانال تلگرام منو تنبل کرده🫠 .


#مود نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 18:32  توسط گیله دختر  | 

هفته ی اول اردیبهشتیم و هوا گرمه😭 . من نمیخوام قبول کنم که باید کولر روشن کنیم😭 .


#ایشه
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 18:31  توسط گیله دختر  | 

امروز بهش گفتم که الان میفهمم وقتی میگفتی حالم خوب نیست و روی مود خوب نیستم و حس زندگی نیست، یعنی چی🫠 ...

وقتی یه اتفاقی توی زندگیت میوفته که مهمه، منتظر یه اتفاقی یا بلاتکلیفی ، خیلی ((یه‌جوری)) و دیر میگذره .

همش در حال دویدنی ... نمیدونی روزا چطوری میگذرن ... امسال حتی فروردین برام زود گذشت😅 .

توی نتایج اولیه کنکور دکترام قبول شدم ✨ .

چندتا رشته و دانشگاه توی تهران زدم و نمیدونم چه غلطی دارم میکنم😂🏃🏼‍♀️ .

امشب یه مهمونی گرفتیم ، یکم حواسم پرت شه .

امیدوارم هفته ی آینده ، شلوغ بگذره تا بازم فکر و خیال نکنم🫠 .


#مود نوشت, یونیکرن خسته
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 18:30  توسط گیله دختر  |