⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
رطوبت توی گیلان اینجوریه: مهم نیست لباسات کجان! من بالاخره پیداشون میکنم و خرابشون میکنم🤦🏼♀🤡 .
جمعه ی گذشته خیلی خوب گذشت، آدمای موردعلاقه ام رو دیدم ✨🥰 و حسابی شارژ شدم .
از خالهام هم یه لیوان شفاف با طرح ماهی گرفتم 🥺🐟 .
دیروز بالاخره افتخار دادم و رفتم قهوه خریدم 😹🦖 .
البته با دوستم، خانوم کاپ کیک🧁 ، رفتم .
بعدش دیدیم زوده برگردیم خونه ، بردمش قهوه خونه ی کنار اسکله 🚢 . جایی که خودم قبلاً خیلی میرفتم .
با شکلاتایی که خریدیم ، چایی خوردیم🍫 . هوا خنک و آفتابی بود ... مرغهای دریایی (کاکایی) هم بودن و یکی داشت براشون نون پرتاب میکرد و یه هاپو هم وسط سنگفرش، زیر آفتاب لم داده بود ... کنار نیمکت ما .
دی ماه بگذره من یه نفس راحت میکشم! یعنی دقیقاً یک ماه دیگه !
پروژه هامو تحویل دادم، آخرین امتحانمم دادم و دیگه استرسی ندارم تاااااا خرداد .
ریشه ی موهام کلی درومده و تازه متوجه شدم🚶🏼♀ .
اینجا شده to do list 😹 .
هی مینویسم یادم نره .
فعلاً هم تا کتاب جدید فرانسویم بیاد، درسای قبلیم رو مرور میکنم .
*
صبح یه شات اسپرسو خوردم دیگه نتونستم بشینم افتادم به جون خونه 🚶🏼♀🦖 .
نمیدونم چرا برای چکاپ انقدر تنبلی میکنم( ̄ω ̄;) .
این هفته میرم آزمایش میدم ، همینجا نوشتم که زیرش نزنمಥ⌣ಥ .
من وقتی دبیرستانی بودم به این نتیجه رسیدم صاحب یه روح خیلی سن بالاتر(!) از خودم هستم😸 . علایق و تفریحاتم با هم سن و سالام فرق میکرد و میکنه .
امروز از کنار ملک یکی از آشناهامون رد میشدم که کنار تالابه؛ با خودم گفتم وقتی هوا گرمتر شه خوبه بیاییم اینجا و ماهی گیری کنیم🎣😂🐟 . هنوزم فکر میکنم نشستن و چای خوردن، وقتی که منتظری ماهی طعمه رو بگیره، خیلی خوش میگذره و فانه 😂 .
جدیداً انقدر خواب میبینم، که فکر کنم تبدیل به سریال شدن😑 .
توی یکی از خوابام فکر کنم شوکه شدم یا ترسیدم(یادم نیست) ولی وقتی بیدار شدم ، تبخال زده بودم🦖 .
این هفته نمیدونم چطوری گذشت ، کلاس داشتم، سرگرم کارای خونه بودم ولی مودم چندان خوب نبود .
الان دلم خواست بیام و بنویسم ولی سردرد دارم😹 .
یکی هم سوال پرسیده بود ، بزودی میام جواب میدم💚✨ .