⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
امروز امتحان اسناد² رو دادم و تصمیم گرفتم یکم به چشمام استراحت بدم؛ این چند روز از بس پی دی اف خوندم که چشام داره درمیاد -_- .
آسمون گرفته بود . بالاخره تصمیم گرفت بباره .
وقتی که صدای بارون و هیاهوی خیابون با هم ترکیب شدن ، بیخیال درس شدم و رفتم آشپزخونه؛ چای سبز دم کردم و یه ظرف پر از تخمه رو برداشتم رفتم پیش خانواده و مشغول صحبت شدیم .
تلویزیون خاموش بود و فقط صدای بارون و رعد و برق میومد .
*
برای فردا برنامه ریختم و الان دلم میخواد کتاب جدیدم رو شروع کنم .
خیلی وقته نرفتم کتابخونه! یه فرجه ی طولانی دارم شاید بینش برم و کارتمو تمدید کنم و کتاب بیارم خونه .
*
شام پاستا درست کردم .