|
⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
چه عشق هایی را بخاطر جنسیتمان در دل دفن کردیم و بر زبان نیاوردیم.چه لبخند هایی با به یاد آوردنش به لب آوردیم ... این که یادَش بود ...فقط اگر خودش بود چه میشد!چه حسرت گونه هر روز و هر روز بر بالشتِ خالی دست کشیدیم و آه کشیدیم و آه.توانستیم به "همه" از حسّمان بگوییم غیر از خودش.چه مظلومانه به یادش هم وفادار بودیم!!
گاهی دلم میخواهد با لجبازی و نفهمیِ تمام مانند کودکی ام پا بر زمین بکوبم و فریاد کشان او را از پدر و مادرم بخواهم.آنقدر اشک بریزم که یکی دلش بسوزد و دستش را بگیرد و بیاوردش بعد اشک هایم را پاک کند،فر هایم را کنار بزند و لبخند زنان بگوید:دیدی ناراحتی نداشت؟!بیا!حالا داریش!