یکی از ✨خصوصیات اخلاقی بولد امسالم✨ این بود که خیلی صبور و همچنین بیخیال شدم . روی یکسری از مسائل کلید نمیکنم و بهشون زمان میدم .

از طرفی دیگه از کسی توقع چیزی ندارم .

توقع داشتن از آدما اول به خودمون آسیب میرسونه .

اگه هم برای شخصی کار بزرگی کردم و در مقابل جبران نکرد یا قدرشناس نبود، حرص نمیخورم ، در نهایت دیگه براش قدمی برنمیدارم .

همه ی ما توی زندگیمون رقیب و دشمن داریم (شدتش متغییره) . 

روی خودم کار کردم که دوسشون داشته باشم و از خدا بخوام بهشون یاری بده. هرچقدر بهشون حس منفی بدم خودمم اون‌ حسو دریافت میکنم.

آدمای حسود همیشه توی عذابن بخاطر اینکه انعکاس رفتار و داده هاشونو میبینن.

شاد باشید و نسبت بهشون بی اهمیت باشید و رفتارتون باهاشون خوب باشه. بالاخره بهشون تلنگر وارد میشه.

نشد هم مهم نیست!مهم اینه روح خودتون آرامش داشته باشه.

حالا آروم میرم سراغ دمنوش بابونه و نبرد با دل دردی که کمین کرده. 😾🌶

مدت طولانی ایه که درباره ی دیگران و کارهایی که موجب ناراحتی و دلخوری میشن نمینویسم .

خوشحالم به مرحله ای رسیدم که دیگه به کسی اجازه نمیدم منو با کارهاش رنجور کنه . منظورم این نیست که گزینه ی ناراحت شدن در من وجود نداره! من فقط بعد از دیدن کار طرف مقابلم یه واکنش لحظه ای نشون میدم و بعدش پوف! میره پی کارش! 

آدمای منفی نگر و ناله کُن رو از زندگیاتون بتدریج بندازین بیرون.واقعاً سَمیّن .

پ.ن: گیله خوان عزیزم که درباره ی شرایط کلاس فرانسه سوال پرسیدی،میشه کامنتتُ غیرخصوصی بفرستی تا زیرش جوابتُ بدم عزیزم؟

بهترین کار اینه که کوله امو پر کنمُ برم روی پل قدیمی کتاب بخونم.آره!

من "همین" گونه بودنم را دوست دارم؛متفاوت و کودک.

پ.ن:دوست عزیزم ممنونم که با کامنت قشنگت کلی بهم انرژی دادی ^_^ xo خوشحالم که خواننده ی خوبی مثل شما وبلاگمو میخونه :) مرسی زیاااد 🙆🏻💗 

پ.ن:در جواب دوستانی که پرسیدند اول کتاب های هری پاتر رو بخونیم یا فیلما رو ببینیم باید بگم بهترین کار اینه که اول کتابارو بخونید؛کتاب اول رو بخونید بعد فیلم اول رو ببنید.این بهترین روشه . :)

[1]:گونه ای از پرندگان

اگه کردی قیافه نگیر فکر نکن با کلاسی!نمیگن چه لاکچریه چه به روزه میگن چقدر خز و جواته ... نکن سمیه ... نکن!!

خُب رفیقِ شفیق!بگو نه کار دارد نه پول!دیگر چرا میپیچانی؟!

مثلاً در روز تولدت بجای خرید کیک،برایت تا هر چقدر بخواهی وقت میگذارد و در شیرینی فروشی های شهر تو را همراهی میکند تا هرچقدر دلت میخواهد وقت داشته باشی و کیک ها را نگاه کنی! :))

پ.ن:شدیداً مخاطب داشت !! :))

پ.ن2:جیگرم حال اومد!:))))

چه عشق هایی را بخاطر جنسیتمان در دل دفن کردیم و بر زبان نیاوردیم.چه لبخند هایی با به یاد آوردنش به لب آوردیم ... این که یادَش بود ...فقط اگر خودش بود چه میشد!چه حسرت گونه هر روز و هر روز بر بالشتِ خالی دست کشیدیم و آه کشیدیم و آه.توانستیم به "همه" از حسّمان بگوییم غیر از خودش.چه مظلومانه به یادش هم وفادار بودیم!!

گاهی دلم میخواهد با لجبازی و نفهمیِ تمام مانند کودکی ام پا بر زمین بکوبم و فریاد کشان او را از پدر و مادرم بخواهم.آنقدر اشک بریزم که یکی دلش بسوزد و دستش را بگیرد و بیاوردش بعد اشک هایم را پاک کند،فر هایم را کنار بزند و لبخند زنان بگوید:دیدی ناراحتی نداشت؟!بیا!حالا داریش!

این جمله به این معناست که تمام جزئیات روابطتان را مو به مو برای دیگران تعریف نکنید(میدانید که!) و در پاسخ به مسائل شخصی بین شما و پارتنرتان پاسخ کوتاه و مختصر دهید.نه اینکه وقتی میپرسیم:هِی هنوز هم با فلانی در ارتباطی؟ ؛ بگویید فلانی؟اصلاً درباره ی چه کسی حرف میزنی؟!(دقایقی بعد به همان فلانی تکست میدهد با این مضمون:عجیجم کوجایی؟ :|)

اصَن به قول شیخ مولانا : بمیرید!بمیرید! :| :)))

اینطوری سرخوش باشید :))))

"دوست پسر" باید دوستِت باشه ولی احساسی که بهش داری متفاوت باشه و باهاش از همه بیشتر صمیمی باشی ؛ نه اینکه یه پسر غریبه باشه که پشت هزار جور دروغِ مصلحتی(!!) و ماست مالی باهاش باشی!

من خودم فقط با شخصی میتونم باشم که بتونم جلوش خیلی عادی و هیولا وار چیزبرگر بخورم و نگران نباشم خرده های نون روی لباسمه و سس داره از گوشه دهنم میریزه بیرون،گاهی هم بتونم باهاش گیلکی حرف بزنم و توی ماشین کفشامو دربیارم و پاهامو جمع کنمُ بشینم :/ والسلام!

پ.ن:میشه بستنی ها رو به شکل "پوپ"(!) سرو نکنید؟!بخدا اشتها باز کن نیست!

[میکروفون را از دست رها کرده و صحنه را ترک میکند]

بخاطر اینکه من هم نوشته هام گاهی بار منفی دارن و گاهی هم بار مثبت .یعنی دو نقطه ی مقابلَن ... سیاه و سفید.

از اونجایی که من کاملاً منفی باف یا مثبت باف(!)‌نیستم و میانه مینویسم(که عمدی نیست و هرچی میگذره رو تایپ میکنم)، ترکیبشون میشه خاکستری /. تادا!

:)

سر راهت که میروی به 18 سالگی بگو با من خوب تا کند.بگو کمی زود آمد گرچه دیگر وقتش بود.ضمناً اضافه کن که از من توقع بزرگ شدن و بالغ شدن نداشته باشد!من باز هم با اشتیاق کرم شکلاتی میخورم و جوراب رنگین کمانی میپوشم :/

بابت همه چیز ممنونم.ممنونم که فرصت هایی را فراهم آوردی تا یاد بگیرم،آشنا شوم و از نو بسازم/.

لعنتی ... دلم برایت تنگ میشود :(

امروز اینستگرمشُ حیلی اتفاقی(!!) چک کردم ... خیلی چیزا رو دربارش عوض کرده بودم رو برگردوند.خوشحالم که یه ساله باهاش نیستم :| خسته تر از اینم که تظاهر کنم /.

وقتی نمینویسم یه چیزی کمه /.

اتوی مو رو برداشتم؛

دستم سوخت .. چند بار سوخت.

دیگه همه ی موهام اتو شدن ...

همه ی موهام؟هی صبر کن!من فقط میخواستم جلوشو اتو کنم ...

پ.ن:چقدر از این روزا متنفرم -_- 2روزه چشم ها همه پر اشک میشن ...

یکم احساس سبکی میکنم !

از استرس هام کاسته میشه ... خدا میدونه چقدر این روزا استرس دارم ... سیستم بدنم به هم ریخته -.-

درسای سه تار خیلی مزخرف شدن!متد استاد خیلی بده! بعد از کنکور که خواستم دوباره برم یه آموزشگاه دیگه ثبت نام میکنم:/

پ.ن:پس فردا اولین کاری که میکنم میرم یه باکسِ گنده پودر اسپرسو میخرم :/