⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
سُل
رِ
فآ
سُل!
صفر ، پنج پنج پنج
پنچ
یک
چهار
پنج!
دارم مرغِ سحر میزنم!!
"هیچی" !!
سخنِ معروفِ گربه ی شرک چی بود؟!
"I hate Mondays"
بعداً نوشت:با نصف قاشق چایخوری "شکر" خیلی بهتر شد!
الـان خوردم.
و میخوام به احترامِ پولی که براش دادم به زور هم که شده تمومش کنم.
چه مزه مزخرفی داره!!
باید صبر کنم ماه رمضان تمام شود و با دوست هایم دُر دُر بروم؛
باید صبر کنم ناخنم بلند شود تا سه تار بنوازم؛
باید صبر کنم شاید سرعت نت بالـا برود و من فیلم های جدید ببینم؛
باید صبر کنم!!
و من از صبر کردن نفرت دارم :/
وحید چیشد آخرش:/ !؟
سخن بزرگان:انقد بدم میاد بِم شک میکنی!!
مدرسه باز بود ...
هول هولکی فقط ضد آفتاب زدمُ مِیِتٔ وار(!) راهی مدرسه شدم.
همه با نیش باز سلـام کردن؛
ناظم شناختم ...
یکم که گذشت برگه اَمُ داد دستمُ گفت قبول شدی!
وااای!حسِ خیلی خوبی بود تو کوچه داشتم گنگام استایل میرقصیدم که مامانم جمع اَم کرد
پیش به سویِ آموزش زبانِ "ترکی استانبولی" و کلـاسِ سه تآر !!
***
بعداً نوشت: "رسوا" از حامد نیک پی پلی میشود؛
" روزم سيه حالم تبه کردی تو کردی
ای دل بسوزی هر گنه کردی تو کردی "
بخاطر خوابی بود که دیدم ...
با چند تا از دوستام با لباس مدرسه تو یه مکانی بودیم؛شبیه جاهای قدیمی انزلـی بود.
نمیدونم چیشد یهو گریم گرفت و همُ بغل کردیم.
هنوزم مودَم تغییر نکرده.
پ.ن:کارنامه ها آماده نیستن:/
مثل مدل موی اِمِلی :/
ولی ندایی از درونم میگه : شآت دَت دُر!داری هذیون میگی :/
قیافه متعجبمُ که دید گفت باریک ترین گوشیِ جهانه.
البته من اونُ نخریدم چون زیادی غیر عادی بود:))
شب که داشتم با گوشی کار میکردم تا قلقش دستم بیاد دیدم یه قستمش تاچ نداره خلـاصه دادم به فروشنده که تعویضش کنه.اونم بهم گفت که فردا بیا تحویل بگیر.
تو راه خونه بودم که یادم افتاد سیم کارتِ مامانم توش بود :/
هیچی دیگه:|
الـان مامانم رفته بسوزونتش یکی دیگه بگیره:)))
عاشقتشم که!اصلـاً بهِم سرکوفت نزد :* :*
پ.ن:چشام درد میکنن.باید برم چشم پزشکی :(
مهم نیستش معدلم ، مهم نیستش معدلم
[ لِیتو ]
دیشب هم با پتو خوابیدم :))
فکر کنم دلیل رنگ پریدگیم کمبودِ نور آفتاب باشه نه کم خونی :)) :/
تصمیم گرفته شده که اواسط تابستون وقتی اینجا گرم میشه و نمیشه نفس کشید بریم ییلـاق و اگه شد چند روزی بمونیم^__^من عاشق ییلـاقم ^__^
یه عکس قدیمی از روستایی توی شهرستان شَفٔت.
دلم خیلی گرفته؛نمیدونم برای چی.
کلـاً دلم یه چیزی میخواد ولی نمیدونم چی میخوام.
سرعت نتم پایینه نمیتونم فیلم دانلود کنم.همه ی فیلمارُ هم دیدم:/
وقتی هم که هوا بارونیه نمیشه رفت بیرون.
به همه ی اینا درد ماهیانه هم اضافه کنید.
دیگر سخنی نیست!
پ.ن1:انیمشین "زوتوپیا" رو حتماً ببینید.
پ.ن2:برای رشد ناخنِ انگشتِ اشاره ی دستِ راستم هم دعا کنید.:(
منم سالی یه بار یکی فالو میکنه اونم از دهستانِ روستای نمیدونم چی چی !!
من آچار فرانسه اَت نیستم که هروقت بخواهی گره ای از مشکلـاتِ احمقانه و بچگانه اَت باز کنم،سراغم را بگیری و هروقت بخواهی خوش بگذرانی سراغ دیگران را.
___ جآن!دوست قدیمیِ فرصت طلب!فآکـ آفـ!
هم امتحانام تموم شدن هم پول دستم اومد :))
پ.ن1:دیشب تونستم برای اولین بار با ناخنِ نصفه و نیمه اَم "مرغِ سحر" رو بزنم.
پ.ن2:باید برم کتاب آموزش ترکی-استانبولی-بخرم.
پ.ن3:سریال "آی زامبی" رو تموم کردم؛دارم "witches of east end" دانلود میکنم.
دیگر پشت میز معلم نمیشینم و بی توجه به کتابِ جغرافیای باز شده در مقابلم با عالیه و مریم از دیروزمان نمیگویم.
سرِ کلـاسِ ادبیات با چشم های خواب آلود زیر آرایه های مهم خط نمیکشم.
در زنگ های تفریح بر در های شیشه ای کتابخانه لم نمیدهم و گاهی هم به سراغ "ثآنی"ِ دوست داشتنی نمیروم تا لپ هایش را بفشارم.
دیگر حتی جلوی دوربین های مداربسته با نیلوفر والتز نمیرقصم.
در ساعاتی دبیر نمی آید زیر درخت سرو بر روی نیمکت سنگیِ سرد و نمناک نمیشینم و با صبآ و نیلوفر از هر دَری نمیگویم.
شآید تیکه کلـام های معروفم را از یاد ببرم.
کوچولو نه ها!مثلـاً ساعت رومیزیُ جاقلمیُ اینا؛نه!
من عاشق میزِ کنار تختمم.هر روز هم میشینم کشوهای کوچولوشُ تمیز میکنم و روشُ با میوه های کاج شلوغ میکنم.
میزَم!اگه نبودی چیکار میکردم^__^[]
البته عاغا حآمد"همون سه تارم" جای خود دارد.
پ.ن:آهای!شما ها!هی نَگین سوز به دلت ما امروز تعطیل شدیم.دلم ب حالِ خودم میسوزه خب!
این دیوار ها همان روز هایی هستند که قصد گذر ندارند و من کلـافه خودم را به آن ها میکوبم.
فقط کمی جهش کافیست.
اینکه جمعه و شنبه بگذرند و دیگر پیدایشان نشود!
میتوانم با یکشنبه کمی کنار بیایم.
دوشنبه هم.
فقط بروید :'(
نمیشد امتحانامون مثل بچه های تجربیُ ریاضی 16 اُم تموم شه ؟ :(
اون موقع برام فقط یه وبلـاگ معمولی بودن ...
که فقط بخوام چند تا جمله بنویسم و یکم حرف بزنم .
مخصوصاً عشق کامنت جمع کردن بودم:)))
ولی الـان اینجا خیلی برام مهم شده.
یجورایی محرمِ اسرارمه.جاییه که میتونم توش دردِ دل کنم و ناراحتیامُ دفن کنم و خوشحالیامُ بگم و رویاهمُ پرورش بدم.
خلـاصه خیلی دوسِت دآرم وبلـاگ جان.
پ.ن:این اولین پست عاشقانمه :)))))
امروز بی خودُ بی جهت خوشحالم.
امتحانمم خوب دادم ^__^
عصر هم با یکی از دوستانِ جان میریم آیس پک خورانُ خرید.
واقعاً بهش احتیاج دارم:/
پ.ن:دوستان ورزش کردنِ من نشونه ی چاق شدن نیست چون استعدادشُ ندارم.
فقط برای رو فرم موندنه
فقط خاک میخوردن:/
حالـا منتظرم مامانم بره بیرون تا با خیالِ راحت بگردم تا هرچیُ که نمیخوام بندازم بره.
یجورایی احساس سبکی بهم دست میده
دو روز دیگه قراره با دوستم برم بیرون . خدایا خوب شم دیگه!!دلم فست فود میخوااااد
#
پ.ن:گفته بودم تا تابستون 95 آهنگ وبمُ عوض نمیکنم اما همه چیز عوض شد.آرزو هام ، هدفم ... حتی اون بالـاسری ...
آهنگم آشنا نیست؟حدس بزنید (:
نه میتوانم به همراه سالـاد سس بخورم ، نه از آن"شامی"هایی که مادر در بین آن همه روغن سرخ میکند و باید شاهد تمام شدن بستنی توت فرنگی باشم در حالی که خودم از آن محرومم.
منصفانه نیست -__-
سطح امتحانات هم منصفانه نیست!
امتحان جغرافیا طوری بود که دیروز برای جمع کردن نمره ی 11 از بین 0.25 و 0.5 ها به وجد آمده بودم:/
این همه بخونم آخرش سر امتحان میرینم:/
سال سوم ازت نفرت دارم!!
از اونایی که میگن دیپلم وقتی ارزش داره که معدل بالـا باشه هم همینطور!یه مشت بیسواد!!
شرط معدل در کنکور هم به ... ماست :|:|