⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
Rest in peace dear Maggie Smith 🖤 .
امروز پروفسور مینروا مکگوناگال رو از دست دادیم💔 .
اولین ترمی که بخاطر کرونا ، کلاسامون آنلاین شدن رو یادمه اساتید تلاششونو میکردن ازمون کار بکشن و تکلیف بدن تا مطمئن بشن شیرهامون کشیده شده😂 .
دیشب اتفاقی تکلیف درس آواشناسی رو پیدا کردم(。ŏ﹏ŏ) ... ۱۲صفحه برگه ی آچاهار ... کاملاً پُر 🚮 ...
یادمه فقط کمیت براش مهم بود .
درس ترجمه پیشرفته۲ ، استادش گفت از کل کتاب خلاصه نویسی کنید ... همش این نبود🌚 . گفت از خلاصه نویسیاشون ویس بگیرید و توضیح بدید🌚 . من توی آخرین ویسام دارم چرت میزنم 🤣 .
بدترینش این بود... ترم آخر بودیم و همچنان آنلاین ؛
سختگیرترین استادمون گفت بهم نوبتی زنگ بزنید ، ویدیویی که از تد برداشتید رو پلی کنید و بدون توقف برام ترجمه کنید🌚 .
همیشه هرچقدر که مشتاق خوندن و دیدن مجموعه ی هری پاتر بودم، از دو سری آخر فراری بودم🥲 .
حتی مرگ سیریوس رو تونستم هضم کنم ولی مرگ دامبلدور و آشفتگی در هاگوارتز🏰 رو اصلاً 🥺 .
دیشب قبل از خواب تصمیم گرفتم هری پاتر و شاهزاده ی دورگه رو بخونم و آخرای کتاب بودم؛ بازم قسمت مرگ دامبلدور توی برج ستاره شناسی، گریه ام گرفت و کلاً خواب از سرم پرید🤝🏻🤡 .
داشتم فکر میکردم جی.کی. رولینگ وقتی داشته فصل آخر ، نوزده سال بعد ، رو مینوشته و نقطه ی آخر رو میذاشته چه حسی داشته ... 🫠
برای خاتمه دادن ب امروز شیرکاکائو بدون قند و کالری درست کردم و منتظر خاموشی خونه ام づ ̄ ³ ̄)づ)
پ.ن: از هاگوارتز مرخصی گرفتم اینترم زودتر اومدم خونه 🤳🏻(¬_¬) .
امسال مثل هر سال، نیک تقریبا بی سر، جشن هالویین ترتیب داده .
میپیچونم نمیرم :/ .
فضای اونجا بشدت سرده !
این هوای بارونی فقط بودن توی هاگوارتز رو کم داره!
جنگل ممنوعه توی ترسناک ترین حالت ممکنشه .
از پشت پنجره ی خوابگاه بیرونُ نگاه کنی و هاگرید رو ببینی که همراه فنگ دارن میرن توی جنگل .
صدای پیوز و خنده های موذیانه ش بپیچه توی سکوت قلعه .
می نآی عزیز، چقدر مهربون و دوست داشتنی هستی❤ممنونم بابت حرفای قشنگت.امیدوارم هرچه زودتر بتونی با خیال راحت وارد دنیای پاترهد ها بشی.
هری پاتر رو میتونی از سایت تاینی موییز یگیری که دوزبانه س.ولی با زبان اصلی و زیرنویس ببینی بهتره.
کتاباشم از سایت جنگل میتونی تهیه کنی.💕🍒
امروز هیچوقت نباید از یادم بره . :)))
دوییدنمون زیر چتر اونم سه نفری ، مسافر بار زدنمون :)))) وقتی توی سرویس کافه بودیم و شوخی های مثبت هیجده میکردیم و یهویی یه پسر از دستشویی اومد بیرون 💔😂 .
سلام به گیله خوان های عزیزم^_^
بعد از مدتی تونستم همه چیز رو جمع و جور کنم و بیام تا با ذهن راحت بگم و بنویسم.
میدونید ... وقتی تعطیلات تموم میشه (اونم بعد از تقریبا 3 هفته استراحت!) خیلی سخته به خودمون بیاییم.سخته دیگه. :))
شما هم مثل من بدون اینکه متوجه بشید عیدی هاتون به هیچ و پوچ خرج شد؟ T_T
دانشگاه ها و مدارس هم شروع شدن متاسفانه ..
دیروز رفتیم تا بعد از مدتی توی کلاس عمومی حضور داشته باشیم اما کلاس تشکیل نشد که هییییچ!کلا دانشگاه مثل قصر ارواح بود.هیشکی نبود:))) منو دوستم خیلی به طور ناشناس زدیم بیرون تا الان هم به روی همدیگه نیاوردیم. :)))
دو تا درسُ قراره غیرحضوری و خودخوان بخونم .. این ترم برنامه هام قراره یکم فشرده پیش برن.
در نهایت یه هفته ی دیگه میرم دانشگاه ... خسته شدم از کارای خونه. :))
آب پورتوخال و جوشونده های بدمزه اثر کرد و سارما نخوردم! ^__^
آخرین میان ترممُ دادم ... باید واسه ترم استارت بزنم از الان. -_- جوری برنامه ریختم که خودمم توش موندم ولی چاره ندارم خیلی عقب موندم. :))
امروز توی کلاس گفتُ شنود یکی از بچها میخواست لغت Beach رو توی جمله بخونه (بیچ)؛طفلی زبانش زیاد خوب نیست خیلی عادی خوندش بــِچ! :))))) وااااااای خداااا. :))))
امتحان دیروز رو نمیدونم واقعا چطور دادم.استاد گفته بود روی نمونه سوالات تمرکز کنیم ولی امتحان دیروز با اون چیزی که خونده بودیم فرق میکرد حتی با کتاب:/ تا یه جاهایی رو مطمئنم درست زدم ولی درباره ی بقیه مطمئن نیستم.
از اونور هم دوستام به کل کلاس فهمونده بودن که من خوندم:)) دو تا از پسرای کلاس نشستن پیشم به امیدِ اینکه بهشون برسونم ولی تا آخر کلاس من داشتم ازشون تقلب میگرفتم :)) استاد هم کلا بیخیال داشت واسه خودش میگشت.اون وسط چند تا سلفی هم گرفتیم:))
بعد امتحان هم رفتیم خیلی شیک سیرابی خوردیم:))) یکی بهم گفته بود همه دانشجو ها میرن کافه و قهوه میخورن شما چطوری میرین سیرابی میخورین؟!:))
بعدش هم رفتیم خرید کردیم بعدش نخود نخود هر کی بره خونش بگیره بخوابه تا غولِ سیرابی خور نیاد نخورتش. ^_^
امروز صبح تقریبا زود(!) بیدار شدم که یه سر برم کتابخونه از اونور هم بانک،قبلش به خودم قول دادم بعد از کارام یه اسپرسو بخرم و از خودم تشکر کنم که از خوابم زدم. :))
منتها هوا به طوری بد و زننده بود که همش درگیر آبریزش و اشک و موهام بودم که کلاً یادم رفت :'(
نتیجه گیری کلی بر این مبناست که همه اثرات خوبه پلنره که میتونم آن تایم باشمُ به کارام برسم^_^ :))
پ.ن:فردا 8 صبح امتحان دارم :( خیلی ظلمه صبح زود :\
پ.ن2:بعد از امتحان میریم طباخی. :))
با لذتِ خاص و شرورانه ای به جنب و جوشِ هم کلاسیام نگاه میکنم که نگرانن و برای امتحانات خیلی استرس دارن.خیلیاشون نرسیدن درس رو تموم کنن یا همه ی نمونه سوالاتُ بخونن.هیچ ایده هم درباره ی امتحانات بعدی ندارن.
در همین لحظه من خیلی مرموز صحنه رو ترک میکنم در حالی که پلنر هری پاترم رو زدم زیر بغلُ پوزخند میزنمُ میگم:هه!لوزِرْز!
مشکلم این بود که وقتی میخواست یه متن انگلیسی رو بخونه زبونشو به هشت جهت مختلف لوله میکرد و میچرخوند تا مثلاً لهجه اش امریکن باشه!!فاجعه اس!! >__<
توی دانشگاه هم اوضاع همینطوره ..
بعضیا هم انگار اومدن کلاس زبان!نه تجربه ای نه تخصصی!بدونِ درک! عاقخخخخ!!🤦🏻🐻
امروز توی دانشگاه،دوستم مریم گفت که من توجه کردم لهجه ات با کل کلاس فرق میکنه.خیلی خاصه دوسش دارم و اینا ... منم ذوق کردم بالاخره یکی فهمیدم من لهجم بریتیشه. :)) هِر رویال هاینِسِ کی بودم آخه!:))
پ.ن:گیله خوان های دلبر!من رشتم مترجمی زبان انگلیسیه.گفتم یهو همینجا جواب بدم. (: 💚🌸
بعد از آمپول و قرص یکم حالم جا اومد.نشستم پای درسُ مشق D:
جزوه هامو کامل کردم.کتابامُ تمیز کردم ..
اینکه رشته ی موردعلاقه اتُ بخونی یکی از بهترین حس ها توی زندگیه ^_^ .
ازین حس خوبا برای همتون.💚😇
"اولین پستم" ؛
سه سال پیش ...
وقتی یه دختربچه ی 15 ساله بودم /.
دوم دبیرستان ، شاد و بیخیال ، با کلی دوستای جدید.
الان ؛
دانشجو ، شاد و بی خیال و کلی دوستای جدید.
:)💚