⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
دیروز سر پل بودیم ؛
یه آقا بهمون نون داد تا به کاکائی ها بدیم 🕊️ .نونُ روی هوا میزدن و دعواشون میشد🫠🍞 .
اون وسط هر قایق و صیادی هم رد میشد براشون دست تکون میدادیم 😁⛵ .
آخرشم رفتیم یه کافه کنار روگا (رود متصل به تالاب) ، قهوه خوردیم و توی هوای خنک، رد شدن قایق ها و شنای جوجه اردکا رو تماشا کردیم ✨ .
دوران کارشناسی، همیشه مسیر توشیبا رو پیاده میومدیم تا هرکی بره سمت خودش .
اگه عصر بود،میدونستیم نونوایی توی مسیر پیراشکیاش آماده س ... چقدر پیراشکی میخریدیم🫠 وای با شیرکاکائو🫠🧋 .
یا همیشه بعد از کلاس میرفتیم کافه تراس توی منظریه🥹 . هعی دلم دلتنگ شد🫂🥲☁️ .
بیشتر از شهریه ، پول کافه میدادیم🤝🏻🗿 .
*
کارشناسی برام رویایی بود، به معنای واقعی خیلی بزرگ شدم و تجربیات زیادی کسب کردم .
تحصیل توی رشته ی موردعلاقهام، مستقل شدن، دوستای خوب و ″او″ ✨💚 .
چند وقت پیش دلم بالنگ میخواست، امروز صبح دیدم بابام خریده، خیلی با سلیقه گذاشته روی میزم🥺💚 .
خدایا شکرت که بیشتر از چیزایی که از دست دادم، بدست آوردم 🙏🏻💚 .
ازت سپاسگزارم که یکسال رو با موفقیت و عشق و پشتیبانی تو گذروندم .
دوستت دارم ″من″ ، دوستت دارم خدا جون .
شکرت شکرت شکرت .
سلام منِ ۲۳ ساله❤✨ . بریم که خیلی کار داریم 🌻 .
حقیقتا کیف میکنم اینجا خانوم ها راحت دوچرخه سواری میکنن ( تفریحات روزانه ی اینجا اینه که آقایون و خانم ها میرن دوچرخه سواری، پیاده روی و دوییدن توی ساحل و یوگا لب ساحل و ... )
یا راننده های اسنپ خانم به طرز چشم گیری داریم و جالب تر اینکه اینجا خیلی خفن طور خانم ها موتور میرونن😍 .
تا دم غروب به حدی هوا گرم و خشک بود که کم آوردم🗿 .
حتی دستگاه بخور هم کم آورد 😂 .
*
امروز به فکر یه گلدون جدید افتادم و به مامانم گفتم یکی از گلاشو توی گلدون برام بکاره ... بعدش خاله ام بی خبر گل جدید آورد🥺🌱 . خیلی دوسش دارم 🥺 .
*
خدایا شکرت مهربونم💚 دلم به بودنت خوشه💚 .
روز مترجم مبارک🥺 .
انتخاب رشته ی من خیلی یهویی بود ! بخاطر همین کنکور انسانی رو هم کنار کنکور زبان شرکت کردم .
وقتایی که توی دبیرستان ترجمه میکردم ، فکرشم نمیکردم یه روزی فارغ التحصیل رشته ی مترجمی بشم 🥺💚 .
به انتظار دستآورد های بیشتر توی این رشته💚 .
ممنونم از این دوست مهربون که امروز رو بهم یادآوری کرد✨🤗 . [موراکامیِ کوچک]
فردا یه دوستی رو بعد از ۹سال میبینم ؛
البته توی یه کافه ای قرار گذاشتیم که بشه توی حیاطش نشست ... ಥ⌣ಥ
کلی حرف داریم برای گفتن👿 .
🐣
خونه ی خاله که میرم ، خیالم راحته که قهوه به راهه😊 .
وقتی توی آسانسورم، به این فکر میکنم که داره چی درست میکنه؟
یونانی؟امریکانو؟لاته؟
خاله داشتن نعمته😍 حالا این خاله مدرن و قرتی باشه که چه عالی😍🤭 .
جفتمون عاشق قهوه هستیم، وقتی از صبحخونه نباشیم هی غر میزنیم که الان قهوه واجبه و فوراً باید قهوه بخریم ، عاشق خرید کردن و ناخن درست کردنیم 😍 و پایه برای خوردن غذاهای مضر و سمی😂 .
حس قشنگیه وقتی وارد کافه میشم دیگه منو میشناسن و گرم احوال پرسیمیکنن💚؛
حتی س بهم میگه همون همیشگی؟😂
و آقای الف درباره ی عودی که خوشم اومده توضیح میده و آدرس میده .
با اینکه کنار خونم کلی کافه هست باز پا میشم میرم همونجا که کلا یه منطقه دیگه س .
میشینم کادوی بچها رو هی نگاه میکنم ، جاهاشونو عوض میکنم😂 . به سرندیپیتی کادوی ریری رو نشون دادم، به ریری هم کادوی سرندیپیتیُ🦕 .
سرندی بره تهران و بیاد همو میبینیم .
دلم میخواد مثل قدیم بریم برج صبحونه بخوریم🥺 .
توی بلوار قدم بزنیم و صدای خندمون همه جا بپیچه .
کرونا تف بهت! ینی تُفااااا !!! 😾
پ.ن: فردا هم هدیه ی گیتی رو بهش میدم 🙆🏼✨. کادوی کریسمسشه🎅🏻🎄 منتها بخاطر امتحانا نتونستم زودتر بدم .
هدیه های دوستام رسیدن . گاهی وقتا کادو دادن رو از کادو گرفتن خیلی بیشتر دوس دارم ^_^ .
نتیجه ی ۴۵ دقیقه یوگا کردن اینه که تا آخر روز ریلکسی 🧘🏼💫 .
امروز ست ورزشی سفیدم رو که هدیه گرفتم پوشیدم . روش علامت 🕉 داره🥺
چرا وقت بذارم پرتقال رو پوست بکنم وقتی میشه حلقه حلقه کرد و خوردش؟ :/
به یاد ترشیش و ترکیب گلپر و نمکِ روش، سکوووت ... 💚🍊
عطارد یا Mercury :
اولین سیاره ی نزدیک به خورشید توی منظومه ی شمسی🌞 .
یه سیاره ی سنگی و بدون هیچ قمر یا ماه(moon) . جو چشم گیری نداره .
این فسقلی سریع ترین سیاره هاست 🤗 . ۸۸ روز طول میکشه که خورشید رو کامل دور بزنه و ۵۹ روز هم طول میکشه دور خودش بچرخه🛸 .
*عطارد و زهره تنها سیاراتی هستن که داخل مدار زمین، به دورخورشید☀ میگردند*
پ.ن: من خیلی نجوم رو دوست دارم؛ تصمیم گرفتم هروقت یه مطلب جالب ازش بذارم 💚 .
من میخوام برم مازندران زندگی کنم:/ بای :/💔
خیلی وقت بود که مازندران نرفته بودم و وقتی هم ک رفته بودم کوچولو بودم .
چقدر خوشگله این استان😭💚 . خصوصا رامسر و ویلاهاش😭💕 .
دیروز برای یه کار اداری اندازه یه سال بیرون بودم .
اولش رفتم تنکابن بعدش رامسر و بعدش جواهرده که عاشقشم😍🍒 . دفعه ی قبلی ک جواهرده بودم شهریور بود و هوا ابری و بارونی... ولی ایندفعه هوا آفتابی بود و خیلی دوج داشتم😍😭 (جواهرده بالای کوهه) . بزبز کوهی دیدم😭🤗 . شنیدم صدای زنگوله میاد ، چشمم خورد ب کوه رو ب رویی که چندتا بزبزی روش بودن😍 .کیوتیییی کیوتییییヽ(*゚ー゚*)ノ .
خیلی اتفاقی آنتن داشتم و وقتی چای ذغالی میخوردم،مریم ویدیوکال کرد و ویو رو بهش نشون دادم و بهم گفت شبیه تور لیدرا شدی😂 .
موقع برگشتن به گیلان از لنگرود رد شدیم و اتفاقی محل کار مریم رو پیدا کردم.خیلیییی اتفاقی! پریدم توی محل کارش و به همکارش فامیلیمو گفتم و خواستم صداش کنه و بعدش صدای گروپ گروپ میومد از بالا،فهمیدم مریم داره میدوئه میاد. خیلییی سوپرایز شد بچم😍🤗💚 .
بعدش رفتیم لاهیجان و از نوشین خرید کردیم و بعد از ۱۲ساعت اومدم خونه و با همون خستگی شروع کردم به تمیزکاری و ضدعفونی کردن .
پ.ن: هنوزم خسته م ( ̄^ ̄) .