|
⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
از این که جمعه ها بیوفتم گوشه خونه و استوریِ بقیه رو که دارن میرن دور دور رو ببینم بدم میاد!
مامان هم مشکوک میزنه ... فکر کنم میخواد بیرون رفتنمونُ کنسل کنه ... :/
من هیچی!حشمتُ ببریم هوا بخوره طفل معصوم.
امروز عصر داشتم کتاب "آدم برفی می آید-ار.ال.استاین" رو میخوندم،بارون هم میبارید و باد خنک میومد که خوابم برد.یکی از بهترین خوابای عصرم بود💚^__^البته اگه حشمت انقدر سوت نمیزد بیشتر میخوابیدم -.-

موها بازُ آزاد , شومیز بر تن.گاهی از استرس نتایج نهایی بر خود میلرزد ... دقایقی بعد به هیچ وَرَش نیست و به نوشیدن دمنوشش ادامه میدهد.
کتابی که میخواند سرشار از دیوانگی و بی ثباتیست!ولی از بی حوصلگی به خواندن ادامه میدهد.
گاهی به نقطه ای خیره میشود و به چیزی هم فکر نمیکند!فقط خیره میشود.این حرکت را از "حشمت" یاد گرفته!
بیاع!اسمش حشمتِ!الانم دارم بهش هویج میدم بخوره :'(
