گیله دختر ‎ . ݁⋆ ꫂ᭪ ݁ | رشت
 ⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖

درگیر دانشگاه بودم🤸🏼‍♀️😒 .

امروز سرمو آوردم بالا دیدم وسط میدون توشیبام و بغض کردم . آخرین بار ۳سال پیش اینجا بودم .

منِ ۱۸ ساله رو دیدم که دنبال تاکسی میگرده تا بره دانشگاهش و راننده ها سرش دعوا میکردن🥺😹 .

اونور خیابون ، سرندپیتی رو دیدم که مثل خواهر بزرگه دستمو میگرفت🥺👈🏻👉🏻 . اون با قد ۱۷۷ من با قد ۱۵۵ . وقتی ماشین بهمون راه نمیداد ، با کف دست میکوبوند روی کاپوت و بعدش برامون تاکسی گیر میاورد .

قرارای صبحمون رو دیدم که سر بانک قوامین ، رو به روی هتل پامچال منتظر هم میموندیم . سرندیپیتی توی ایستگاه اتوبوس مینشست تا بیام .

ری‌ری با پدرش (خدا رحمتش‌کنه) روزای بارونی رو میومد دنبالمون و بارمون میزدن تا دانشگاه .

روزایی که با ری‌ری می‌رفتیم فروشگاه دلفین و کلی هله هوله جای ناهار میخریدیم و به‌ پیشی های پارک از ناهارمون میدادیم و موقع خدافظی سفت همو بغل میکردیم .

وقتایی که از دانشگاه تا میدون رو پیاده میومدیم و من جا میموندم و کلی اکلیلی میشدن و نازم میکردن که کوچولوشون جا مونده😭😭😭💔🔪 .

روزی که من دیت داشتم و بارون میبارید و سرندیپیتی روی موهام کتاب نگه داشت تا بابای ‌ری‌ری برسه ...

همه ی اینا یهویی از چشمم گذشت و به زور بغضمو قورت دادم .

بهشون پیام دادم و عکس فرستادم و گفتیم دلتنگ همیم . ماشاالله همه دوستام داف و خوشگل و قد و هیکل مادل😭قوبونشون برم😭❤️ .

من با دخترام هنوزم مثل قدیم دوستم ... ناراحتیم از گذر سریع سالها و عمرمونه .

چقدرم طفلیا توی این مدت زندگیشون بالا پایین داشت . خدایا برای همه ی‌ عزیزان خیر بخواه و رقم بزن💚 .


#برای ری‌ری, سرندیپیتی, دانشگاه نوشت, رشت
+ نوشته شده در  دوشنبه چهارم تیر ۱۴۰۳ساعت 17:4  توسط گیله دختر  | 

امروز دانشگاه تعطیل بوده و یه عده جدی جدی دارن غر میزنن که ما هدف و برنامه ریزی داریم و برای تعطیلی خوشحال نمیشیم .

لامصب تو درستم تموم کنی فعلاً تا چند سال مدرکت دستت نمیاد که بخوای مهاجرت کنی ! 😂

حالا ما کارشناسی بودیم، دلیل بر تعطیلی نداشتیم ، خودمون تعطیل میکردیم😁🐣 .


#درس نوشت, دانشگاه نوشت, رشت
+ نوشته شده در  شنبه دوازدهم اسفند ۱۴۰۲ساعت 11:41  توسط گیله دختر  | 

یه مهربون برام از ✨هشتگِ رشت✨ نوشت و منم نشستم به بازخوانی .

یاد ایام کارشناسی بخیر ⁦༼⁠;⁠´⁠༎ຶ⁠ ⁠۝ ⁠༎ຶ⁠༽⁩ .


#رشت
+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۴۰۱ساعت 15:9  توسط گیله دختر  | 

دوران کارشناسی، همیشه مسیر توشیبا رو ‌پیاده میومدیم تا هرکی بره سمت خودش .

اگه عصر بود،میدونستیم نونوایی توی مسیر پیراشکیاش آماده س ... چقدر پیراشکی میخریدیم🫠 وای با شیرکاکائو🫠🧋 .

یا همیشه بعد از کلاس میرفتیم کافه تراس توی منظریه🥹 . هعی دلم دلتنگ شد🫂🥲☁️ .

بیشتر از شهریه ، پول کافه میدادیم🤝🏻🗿 .

*

کارشناسی برام رویایی بود، به معنای واقعی خیلی بزرگ شدم و تجربیات زیادی کسب کردم .

تحصیل توی رشته ی موردعلاقه‌ام، مستقل شدن، دوستای خوب و ″او″ ✨💚 .


#چشم قلبی نوشت, دانشگاه نوشت, رشت
+ نوشته شده در  دوشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 14:6  توسط گیله دختر  | 

وسایلامونو معمولاً ازمون میگیرن و میذارن اتاق امانات و درشو قفل میکنن .. کیفمو که رفتم گرفتم دیدم یخه 😁 !

برای وسایلامون کولر روشن میکنن شیطونا🥺👌🏻 .


#دانشگاه, رشت
+ نوشته شده در  شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۱ساعت 17:55  توسط گیله دختر  | 

دیروز رفتم دانشگاه سابقم .

مدرک موقتم رو گرفتم و رفتم سمت ساختمون پشتی .

به نیمکتای بارون خورده و کثیف نگاه کردم ... یه زمانی اینجا مینشستیم و منتظر بودیم تا یکی یکی برسیم . کلاسا که تموم میشد از سلف میزدیم میرفتیم اونجا تا حراست بهمون گیر نده .

خیلی وقتا حتی نیمکتا خالی نبودن حالا انقدر تنها موندن که زنگ زدن ... 

پنجره های کتابخونه باز بودن و مهم نبود دیگه صدایی توش بره .

ساختمون آزمایشگاه رو نگاه کردم شاید اون عمو حراستی رو ببینم ولی نبود . 

حیاطی که یه زمانی جای سوزن انداختن نبود ، حالا رو به روم خالیِ خالی بود .

حاصل چهار سال زحمتم رو توی دستم گرفتم و نگاه کردم ... بغضم گرفت ... دلم تنگ شد ... این منصفانه نیست ... ما قرار بود تا ۴ سال اینجا بمونیم و درس بخونیم و برای تموم شدنش جشن بگیریم ...

من اونجا بزرگ شدم ، بالغ شدم ، یاد گرفتم ، گریه کردم ، خندیدم ...

تقریباً برای آخرین بار دانشگاهمو دیدم و ۲سال خاطره رو توی محوطه ی پشت ساختمون اداری ،  روی همون نیمکت زنگ زده گذاشتم .


#دانشگاه, درس نوشت, xoxo, رشت
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اسفند ۱۴۰۰ساعت 17:17  توسط گیله دختر  | 

چشم چشم رو‌ نمیبینه . 

کل شهر توی مه رفته :) .


#رشت
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۹ساعت 2:28  توسط گیله دختر  | 

یه استاد داریم عشقه .

من تا این ترم نمیدونستم دکترا داره!هیچوقت نگفت! یه همچین آدم فروتن و متواضعیه💚 . فارغ التحصیل از خارج از کشوره و لهجه ی انگلیسیش خفنه جوری ک‌ انگار یه گوینده ی اخبار آمریکایی داره باهامون صحبت‌ میکنه!

همیشه ما رو با اسم کوچیک صدا میکنه و کلی باهامون میگه میخنده .

یه بار گفت فلان کشور بودیم و من مسئول ترجمه بودم، رفتیم کلیسا و اونجا دعا میخوندن صلیب میکشیدن منم صلوات میدادم و صلیب میکشیدم😂❤❤.

توی کلاسای آنلاین هی درباره فضای اطرافش توضیح میده😂 .

مثلا الان فلان مدرسه هستم و توی این هوای تاریک فقط من اینجام و خیلی ترسناکه .. باید تنهایی فیوز رو خاموش کنم و نمیدونم چطوری از ساختمون بیام بیرون😂.

یا اینکه اینجا شوفاژ خاموشه هی میزنگم نمیان کاری کنن میرم چایی بخورم . میدونید چیشد؟ چایی رو زیاد گذاشتم سوخت الان فقط ابجوش دارم میخورم😂 .

اون وسط من براش‌مینوشتم استاد یه صداهایی میاد مواظب باشید😅 .

جلسه ی آخر برامون کت شلوار پوشید تا بتونیم ببینیمش . این ترم سامانه خراب بود و از اینکه نتونست بیاد ناراحت بود . یه ویس ۳دقیقه ای داد و خداحافظی کرد باهامون💚😍.

امیدوارم توی آینده منم یه همچین مدرس و استادی بشم😍.


#درس نوشت, دانشگاه, رشت
+ نوشته شده در  سه شنبه نهم دی ۱۳۹۹ساعت 19:12  توسط گیله دختر  | 

هوا سرد شد و رفتم تو کار خرید جوراب 😍 من عاشق جورابم 😍 

همیشه بعد از دانشگاه با مریم و ری‌ری میرفتیم پنتی و جوراب میخریدیم .

امروز یه حوله ای/کریسمسی رو افتتاح کردم 🤗🎄🎅🏻 .

داشتم فکر میکردم از شرایط کریسمس فقط جوراباشو دارم :/ .


#روز نوشت, لبخند نوشت, رشت, نیش باز نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۹ساعت 12:56  توسط گیله دختر  | 

دلم مسیر دانشگاه به شهرداری رو میخواد . (با دوستااامممT_T) 

سر زدن به کتاب فروشیا ... حتی خریدن اون همه کتابای درسی 🤧 .

صبحونه‌ توی کافه کیک و برانچ توی کافه تراس T_T .

ترجیح دادن خرید قهوه به دیر رسیدن به امتحان .

اول پرت کردن کیف به میز موردنظرمون توی سلف، بعدش نشستن دور‌ میز .

وقتایی که امتحان میدادیم و بدون اطلاع میرفتیم توی سلفِ ساکت و خلوت و میدونستیم که میتونیم همو اونجا پیدا کنیم .

اون صبحی که بعد از امتحان نشسته بودیم روی نیمکتا و یه موش مثل پلنگ از کنارمون رد شد و خیلی ریلکس به حرف زدن‌ادامه دادیم .

همون روز محمد گفت چرا منتظرید بچها گفتن دوست پسرش (من)‌ میخواد بیاد دنبالش و برگشت بهم گفت میخوای‌کرایه ندی؟ خااا ! 😂😂

وقتایی که توی ۵ثانیه میتونستیم با پله از طبقه ی اول دانشگاه بریم طبقه ی دوم و میموندیم تا آسانسور بیاد و بعد از ۱دقیقه برسیم طبقه دوم .

از کتاب فروشیای توی دانشگاه نگممم که نصف کتابخونه مو با اونا پر کردمممم T___T .


#ناراحت نوشت, دانشگاه, درس نوشت, رشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۹ساعت 22:26  توسط گیله دختر  | 

از جمله خاطرات دانشجویی سال گذشته . وقتی کرونای ایکبیری و چیپ هنوز آویزنمون نشده بود( ̄^ ̄) :

•1182 / •1201 / •1216 / •1257 / سر این کلی خندیدم •1529 

و شروع اپیدمی و فلان بیسارها ... روزی که درگیر کرونا شدیم و فکر کردیم سرما خوردیم و استارت همه چیز : •1329


#درس نوشت, ایشه, دانشگاه, رشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۹ساعت 13:44  توسط گیله دختر  | 

دیروز یه جای مشخص با ری‌ری و امیر و مریم قرار گذاشتیم .

امیر میخواست برامون گل بیاره ، جا میذارتشون و میره‌خونه دوباره میاد . وقتی هم رسید بارون و رعد و برق شروع شد .

قرار گذاشته بودیم مسیر کافه رو پیاده بریم ولی زیر بارون همش با عجله راه میرفتیم و بچها رو از یه مسیری بردم که حتی سایه‌بون و درختم نبود😂 خب ب من چه؟ اون مسیرو همیشه با ماشین بودم ، نمیدونستم😂 !

امیر صداش بلنده و هی تذکر میدادیم که یواشتر حرف بزنه، خصوصا موقع حرفای بد بد😂 برگشت گفت پس چرا شما راحتین؟ ری‌ری گفت آخه ما ماسک زدیم کسی نمیفهمه ماییم . امیر گفت پشتتون تا صد متری آدم نیست باهوشا😂🤦🏼 .

انقدر توی اون وضعیت بارونی خندیدیم که دیگه خمیده راه میرفتیم .

نزدیکای برج دست کشیدم به روسریم دیدم کاملا خیس شده🤦🏼😑 موهامم نگم ‌.

رفتیم تو پارکینگ یه جایی ک نمیدونم چی بود😂 مرتب کردیم خودمونو؛ رفتیم کافه .

یه جای خوب گیرمون افتاد و لم دادیم رو کاناپه ... تا غذا بیاد مریم کلی غر زد😂 . 

تا قبل از غذا رو دیگه یادم نمیاد ولی همین که دستمال و گذاشتم کنار به امیر گفتم آخیششش😊حالا خوشحالمممم😁 .

کلی گفتیم خندیدیم غیبت کردیم . امیر آمارای خوبی بهمون داد😂😈 . الان دارم فکر میکنم با اینکه همکلاسی هستیم اما یه کلمه از درس چیزی نگفتیم :/ .

برگشتنی هم چون بارون نبود یه مسیری رو با خیال راحت پیاده رفتیم و از خودمون گفتیم و خلاصه خیلی خوب بود .

یه مدتی میخواستیم دور هم باشیم ولی نمیشد و دیروز یه فرصت عالی بود ‌.


#روز نوشت, رشت, وارش
+ نوشته شده در  یکشنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۹ساعت 21:50  توسط گیله دختر  | 

دلم لک زده برای قهوه های توی راه کلاس 😭🥺💔 .

[فیشــــآآآر]


#دانشگاه, رشت, درس نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مهر ۱۳۹۹ساعت 11:58  توسط گیله دختر  | 

اگه قراره تا آخر‌ کارشناسی من بجای امتحان برای استادا بالای ۵۰تا ورق آ-چاهار بنویسم بهم بگید تا زودتر ماسک و دستکشمُ بپوشم برم در دانشگاهُ کلید بندازم و بازش کنم🙄 ! والا!

پ.ن: یاد وقتایی افتادم که مریم خیلیییی زودتر میرسید دانشگاه و کارمندا بهش نون بربری تعارف میکردن😂 بهش میگفتم کلید دانشگاه زیر پادری دم در حراسته ، سماورم روشن کن کم کم همه میان😂💚 .


#ایشه, دانشگاه, درس نوشت, رشت
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۹ساعت 23:55  توسط گیله دختر  | 

ترم تابستونی ثبت نام کردم و الان توی این فکرم یه روز با بچها جمع شیم تا برای کنکور ارشد تصمیم بگیریم چیا بخونیم . حالا مهم نیست اونا میخوان بخونن یا نه مهم اینه احساس تنهایی نکنم😂 .


#دانشگاه, درس نوشت, رشت
+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۹ساعت 23:34  توسط گیله دختر  | 

دلم میگیره وقتی ب این فکر میکنم سال بعد، سال آخر کارشناسیمه ...

درسته بازم ادامه میدم ولی روزای کارشناسی یه چیز دیگه س!

وقتی ترم یک هستی وقتی تازه با محیط دانشگاه آشنا میشی!

امسال قرار بود همش بیرون باشیم ... همش دانشگاه باشیم ... ولی کرونای زشت همه چیزو خراب کرد ...

امیدوارم ارشد رو هم یه دانشگاه باشیم حتی اگه رشته هامون متفاوت باشه🍂 .


#دانشگاه, درس نوشت, رشت
+ نوشته شده در  دوشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۹ساعت 20:4  توسط گیله دختر  | 

دلم میخواد دوباره بتونم با ری‌ری کل بلوار گیلانُ قدم بزنیم و خرید کنیم و غیبت کنیم .. 😼

دلم برای سآن و دوناتلند تنگ شده ... 😿🍩


#رشت, وارش, ناراحت نوشت, بوک
+ نوشته شده در  سه شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۹ساعت 19:8  توسط گیله دختر  | 

این شرایط متاسفانه یا خوشبختانه برام عادی شده ..

تونستم به روال برگردم و دیگه وقت تلف نمیکنم .

باید کتابای دانشگاهمو سفارش بدم ... شما سایتی سراغ دارید که کتاباش آف خورده باشه؟ برای مطالعه میخوام 💚🌻.


#درس نوشت, دانشگاه نوشت, رشت
+ نوشته شده در  سه شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۹ساعت 19:6  توسط گیله دختر  | 

روز سخت و خسته کننده ای رو گذروندم.

از ۶ صبح بیدار بودم و درگیر درس و دانشگاه.

همسایه ها هر یکشنبه دوربیناشونو چک کنن حسابی از دستم سرگرم میشن:)) یه عدد فرفری ۱۵۵سانتی با کوله ی یه وری که طبق معمول دیرش شده میدوئه و به زمین و زمان بلند بلند بد و بیراه میگه و هی پشتشو چک میکنه که سگی تعقیبش نکرده باشه😂 و توی میکروفون هندزفریش داد میزنه که: مریمممم دیر میرسم😣.

وقتی به خیابون اصلی رسیدم، از بس خوابم میومد اشتباهی از ATM صد تومن برداشتم و جلوش ناله میزدم آخه من با اینا چیکار کنمممممم؟😩 بعد دیدم کارمند بانک داره باتعجب نگام میکنه، فوری رفتم‌ یه بانک دیگه‌.😁

امتحانمو دادم و طبق معمول توی کلاس بعدی یکم خوابیدم و بعدش فعال شدم. 😈

بعد کلاسا اسنپ گرفتیم و رفتیم کافه و ناهار خوردیم و بقیه شو یادم نیس چون ۹۰درصد ذهنم خواب بود و تا همین الانم سردرد دارم.

تنها نکته ی لذتبخش امروز ماسک توت فرنگی ای بود که امروز خریدم و امتحانش کردم که معرکه بود. 😍

گیله خوان های دلبرم!ماسکای 7th heaven رو امتحان کنید.همشون عالین‌😍💆👌💚


#روز‌ نوشت, دانشگاه, رشت, ایشه
+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۹۸ساعت 0:6  توسط گیله دختر  | 

امسال مهر، مثل مهر سالهای قبل نیست ...

انگار مهر ۲ سال پیش آفریده شده بود تا ازم انتقام بگیره!

موقع تشکیل پرونده بود و باید مدارکمو میبردم دانشگاه تا ثبت نامم تکمیل شه.

حاضرم قسم بخورم تا به حال بارونی به اون شدت توی عمرم ندیده بودم -_- .

سه چهارم رشت زیر آب بود و توی اولین هفته ی پاییز مثل بید میلرزیدم.

بخاطر کارای کپی هم از این خیابون به اون خیابون میرفتم و خیسِ خیس شدم .

اون روز گذشت و من چند تا اتفاق مهم برام افتاد.

اولیش این که کتونی برندمو که اون روز پوشیدم، مجبور شدم بندازمش دور چون با دمپاییای سوراخ سوراخ حموم دیگه فرقی نداشت از بس که خیس شده بود ... هنوزم دلم میگیره ...

دومی اینکه تصمیم گرفتم هرگز هفته ی اول مهر نَرم دانشگاه چون بدترین بارش ها توی مهر اتفاق میوفتن.

سوم اینکه هیچوقت کفش گرون برای پیاده روی نپوشم (این هفته بازم این عهدو تمدید کردم💔)

مهر امسال فرق‌ میکنه :/ خبری از بارون و سرما نیست ...

البته‌ آسمون به محض اینکه بفهمه قراره برم بیرون میباره ... جوری میباره که باید با خودم شامپو ببرم بیرون :| .


#اخمو نوشت, غرغر نوشت, ایشه, دانشگاه
+ نوشته شده در  سه شنبه نهم مهر ۱۳۹۸ساعت 21:34  توسط گیله دختر  | 

امروز هیچوقت نباید از یادم بره . :)))

دوییدنمون زیر چتر اونم سه نفری ، مسافر بار زدنمون :)))) وقتی توی سرویس کافه بودیم و شوخی های مثبت هیجده میکردیم و یهویی یه پسر از دستشویی اومد بیرون 💔😂 .


#رشت, وارش, دانشگاه, هاگوارتز
+ نوشته شده در  یکشنبه هفتم مهر ۱۳۹۸ساعت 21:22  توسط گیله دختر  | 

انقدر که انتخاب واحد مضطربم میکنه ، دیدن نمرات اینکارو باهام نمیکنه . -.-

یه دانش آموز دبیرستانی بودم که اینجا رو استارت زدم ... :) پیش به سوی ترم پنج!


#ذوق نوشت, روز نوشت, درس نوشت, دانشگاه
+ نوشته شده در  سه شنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۸ساعت 18:12  توسط گیله دختر  | 

هیشکی خونه نیست ، یار رفته مطب و حوصله م‌ به حدی نیست که با دوستام صحبت کنم.

فیلمی نیست که دلم بخواد ببینم و آهنگی توجهمو جلب نمیکنه ... امان از تغییر هورمون!

نور خاکستری وارد اتاقم شده و تکیه دادم به گوشه ی تختم و به خونه ی همسترام نگاه میکنم؛ حالا که همدم میخوام خوابیدن:/ ! امشب از چرخ زدن توی اتاقم خبری نیست اصن! :(

میرم بستنی و کیک شکار میکنم، منت این دو تا فسقلی رو نمیکشم ...


#همسترام, غرغر نوشت, روز نوشت, رشت
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۸ساعت 17:12  توسط گیله دختر  | 

روز‌‌ آخر دانشگاه مصادف بود با شدید ترین بارون تابستونی.

رشت طبق معمول نصفش زیر آب بود -_- .

کنار مریم وایساده بودم . کتابشو گرفته بود بالاسرمون که موهامون خیس نشه :))) ❤ .

حسابی که خیس شدیم، ریحانه اومد دنبالمون و بارمون زد :)) .


#دانشگاه, رشت, درس نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۸ساعت 17:30  توسط گیله دختر  | 

دو سال از دوستی ما سه تا میگذره.

میز یکی مونده به آخر کافه تراس جای همیشگیمونه.

جایی که برای اولین بار همدیگه رو دوست صدا کردیم ، خندیدیم ، درددل کردیم ، غیبت کردیم(!) و نقشه های پلید چیدیم❤.

آدم توی زندگیش شدیدا یکی دو‌ تا پلید احتیاج داره!

پ.ن: لازمه بگم پلیدترینشون منم؟آیم سُ پراود ^__^ !


#لبخند نوشت, دانشگاه, رشت
+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۸ساعت 15:59  توسط گیله دختر  | 

دلتنگ دوستام و دانشگام.

 

وقتایی که کل مسیرو باهاشون صحبت‌میکردم و تک تکشون بهم زنگ میزدن تا ببینن کجا رسیدم.

وقتایی که شکم به درس‌ارجحیت پیدا میکرد و به جای کلاس میرفتیم کافه و من راضی نمیشدم آبنبات چوبیمو از دهنم‌ دربیارم و با دهن نیمه پر با کافه‌من صحبت میکردم.

یکشنبه بالاخره میرم دانشگاه^_^.

 


#درس نوشت, دانشگاه, رشت, مود نوشت
+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۷ساعت 22:43  توسط گیله دختر  | 

فکرشم نمیکردم با اون سرماخوردگی وحشتناک بتونم‌امتحاناتمو پاس کنم.

سر امتحان درآمدی بر ادبیات انگلیسی که نمیتونستم اصلاً تمرکز کنم و فقط تستارو میزدم که تموم شن‌.

یه هفته گذشت بالاخره ... میتونستم با دوستام خوش باشم توی دانشگاه و مسیر دانشگاه ولی همش دست به دستمال بودم و کوله م پر از دارو بود و عمو حراستی رو گول میزدم میرفتم داخل ساختمون که داروهامو استفاده کنم:/


#اخمو نوشت, درس نوشت, دانشگاه, رشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۷ساعت 12:46  توسط گیله دختر  | 

بعد از شب ، عاشق این تایم از روزم.

همه جا توی سکوته...

الان فقط میشه صدای مرتب بارون و ماشین های عجول رو شنید.

فردا این موقع دارم امتحان میدم...فقط امیدوارم بارون نباره‌...رشتِ بارونی فقط تو عکسا قشنگه.:| ಥ_ಥ


#درس نوشت, دانشگاه, رشت, مود نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هفتم دی ۱۳۹۷ساعت 15:9  توسط گیله دختر  | 

بچها رو دوباره دیدم.

با الناز آشتی کردیم.وقتی اومد طرفمون معذب بود.انگار نمیدونست جواب میدیم یا نه که پیشقدم شدم و حالشو پرسیدم.

چقدر دلتنگ بودم ... واسه دورهم بودنامون ... شوخیامون ... کافه رفتنامون ... خبیث بودنامون.

هنوزم لبخند یکشنبه همراهمه! :)


#ایکس اُ ایکس اُ نوشت, دانشگاه, رشت, لبخند نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۷ساعت 20:9  توسط گیله دختر  | 

دل تو دلم نیست برای یکشنبه ... میرم دانشگاه و دوستامو میبینم.

دوباره شیطونیا و مسخره بازیامون شروع میشه. :))

چقدر حرف داریم برای گفتن.درسته هرروز صحبت میکنیم ولی صحبت کردن رو در رو یه چیز دیگه س!

مضحک بنظر میاد ولی دلم تنگ شده واسه همون 6 صبح بیدار شدنا و آرایش کردن با چشم بسته و دنبال تاکسی ها دوییدنا!

دوباره چایی به دست میریم پشت ساختمون اداری میشینیم و بقیه رو زیر نظر میگیریم و با موذی گریِ بی نهایت ریز ریز میخندیم.

باز هم مسیر دانشگاه تا میدون رو پیاده میریم و صدای خنده هامون کل خیابونو پر میکنه.

انگار زمان وایساده!این خیلی خوبه... ^.^


#ایکس اُ ایکس اُ نوشت, خوشحال نوشت, یونیکورن, رشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۷ساعت 14:33  توسط گیله دختر  |