|
⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
بارون قطع شده ... هوا منو یاد بهار میندازه .
نیمه ابری، آفتاب بیرمغ و باد خنک مثل نسیم بهاری🍃 .
امروز که سرم خلوت بود با یکی از دوستام اوکی کردیم بریم بیرون . دارم کم کم آماده میشم 🧣 . دو ساعت دیگه میاد دنبالم و من دست از انجام هرکار دیگه ای برداشتم 😂 .
توی این یک ماه دارم دولینگو رو آتیش میزنم💪🏻🚀 .
این زبانی که دارم یاد میگیرم برای کار جدیدمه .
خیلی خوشحالم که امسال تابستون ، رنگ لیمویی ترند شده🥹🍋 . چه رنگ و رایحه ای بهتر از مرکبات🥹✨ .
امسال تابستون بوی Chanel, crystal bright میده 🎀 .
صبح دیدم یه پسره به استوریم ریپلای زده که چرا لبامونو 😙 کردیم ؟
از اونجایی که کچل بود منم پرسیدم موهاش چیشدن🐥🌈🐬🌸🌷✨☀️ .
هفته ی پیش بوتاکس و مزو بوتاکس کردم 🫠 . این آخر هفته هم وقت گرفتم برای یه کاری. میام میگم💃🏼 .
خط پیشونی و اخمم خیلی روی مخم بود .
یه روز صبح تصمیم داشتم کل یخچالو تمیز کنم، برق رفت . این یه نشونه س که انجامش ندم🫂 .
″او″ رفته پیش خانوادش، از اینورم دوست صمیمیم سرکاره🫠 .
اگه کسی پیداش نشه و التماسم نکنه که باهاش برم بیرون🥺 ،
برنامهام تی کشیدن کل خونه زندگیه 🧹 .
آخرین خرید آنلاین قبل از نوروزمم انجام دادم (گول خوردم🤨) . امیدوارم پستچی زجرکشم نکنه🫠🐉 .
چند وقت پیش هم توی آف زارا یه ترنچکت خریدم . همیشه دلم ترنچکت خوشگل میخواست🥺 . وقتی رسید، دیگه نذاشتم با پست بفرسته، خودم رفتم از دم در خونش تحویل گرفتم😑🤝🏻 (یه شهر دیگه🤣) .
اسنپم وقتی رسید که مامانم یه گلدون گنده رو وسط خونه بواسطه ی لوله ی جاروبرقی انداخت 🏃🏼♀️ . فرار کردم ...
حالا این وسط از تنوع و کیفیتِ بالای نظری غافل نشیم 🫂✨🤎 .
پیاماس هستم و فقط به شیرینی فکر میکنم🐈⬛ .
شال گنده میخوام ولی فوری غارت میشه🫠🦖 . از این بیگ اسکارفای نرمالو که میپیچونی دور سرت🫠 .
امسال میخوام بابوشکا باشم 🪆 .
برگشتم به دوران تینیجریم .
خیلی جدی خاطرات خونآشام رو دنبال میکنم و قلبم اکلیلی میشه .
فعلاً توی تیم کرولاین و کلاوس هستم🫦 .
چندتا کتاب گرفتم .
انقدر سرم شلوغ بود حتی یکیشونم باز نکردم .
پ.ن: سلطان پستای رگباری نامنظم برگشت 🐬✨🌈🐬🌈✨🌈 .
اشتباه کردم از اول توی دیجی کالا چک نکردم ...
فروشگاه چسب مژه ای که همیشه میخریدمُ نداشت ، یه سمپل خریدم تا ببینم حساسیت میدم یا نه .
باز کردم از بوش متوجه شدم قراره حساسیت بدم🫣✨.
دیشب روی یه پلکم تست کردم خوابیدم.
الان دارم با یه چشم ورم کرده تایپ میکنم💅🏻🥳🎀🌈🐬✨🌈🐬🌈🐬💘✨ .
جوان خارجی داره برای هالووین لباس کاستومشو تهیه میکنه🧙🏻 ، از کافه ی سر خیابونش لاته ی کدویی🎃 میخره ، حیاط جلوی خونه رو تزیین میکنه؛
من! جوان گیلانی🙆🏼♀️ ، توی فصل اکتبر ، از باغ بابابزرگم برای مامانم خرمالو چیدم ، گوجه و فلفل چیدم و ترشی بار گذاشتم، نارنج چیدم چون فصل ماهیه🌝 ، انار ترش خریدم . از کدوهایی که انبار کردم دیگه نمیگم .
در هرصورت، زنده باد پاییز🧡🍄 .
فصل چی رسیده؟
چیدمان اتاقم با کویی(کدو) های ریز و فسقلی 🎃 . باید برم شمع نارنجی بخرمممممم .
فقط منتظرم یکم هوا ابری شه، یه ذره بارون بباره ... فوری فیلم Twilight رو میذارم پخش شه و میرم کدوهامو میپزم و باهاشون کیک درست میکنم😶🌫️ .
فعلاً برای پیشواز پاییز و خوشآمد گویی به سپتامبرِ عزیز، شبا هریپاتر میخونم🔮 .
شهریور انگاری برای تموم شدن عجله داره! منم همش درحال دویدنم ! حتی نمیرسم پیامامو جواب بدم و از این حرکت هم بدم میاد🫠 .
*
دیروز صبح رفتم بانک و ظهر برگشتم 🦖 و نتونستم به کارای دیگه برسم (ناهار خوشمزه داشتیم، برگشتم خونه) .
*
عصرشم به یاد بچگیام پیش مامانم خوابیدم🫠 .
بیدار شدم دیدم مامانم مثل تینیجرا کل این مدت رو توی گوشیش بوده😑🫂🎀 .
*
دارم سریال presumed innocent رو میبینم و اگه خوب بود میام میگم 💌 .
نصف کارای ترسناک این هفته، انجام شد 🪭 .
اوه! امروز یه بارونی بارییید ☁️🫠 . پاییز اومده یه سر بزنه و بعداً باز بیاد 🕰️ .
دیشب علاوه بر التهاب معده ، تپش قلب هم سراغمو گرفت🫶🏻💘 .
میخواستم بخوابم (از روز استعفاء بدم) که درد شکم و لگن اومد سراغم🧘🏼♀️ .
امروز از ترس معده ی مهربونم، زیاد غذا نخوردم ...
امشب رفتم خرید کردم ، حالم بهتر شد .
قربونتون برم نگرانم شُدید🥺🫂💌 .
جمعه رفتیم منطقه آزاد. عاممم ... و خوب خرید کردم🛍️🦧 .
هیچوقت از اونجا دست پر نمیومدم بیرون چون همه ی اجناس فاجعه بودن! هنوزم هستن ولی بگردی ، خوب هم پیدا میشه🪄 .
حالا من لباس بیرون و این چیزا مدنظرم نبود و لباس تو خونه ای گرفتم . چندتا کراپ خریدم که توی شهر قیمتشون چند برابر بود .
پودر قهوه ای که استفاده میکنم رو با قیمت پایین تر پیدا کردم💅🏻 . برای خودم و ″او″ فنجون اسپرسو گوگولی اجیقولی گرفتم 🌷 .
شکلات و وسایل برای خانواده هم که بماند .
درکل لوازم خونگی/برقی و وسایل بهداشتی و لباسای کژوال خوب و خوشقیمت رو میشد پیدا کرد.
یه پیرهن مردونه از ″او″ کش رفتم ، یکی هم از بابام بگیرم ، کمد تابستونیم تکمیل میشه🫂🍭 .
درگیر تولد خاله جون جون جونم بودم💅🏻🍓💘 . امروزم رفتیم قهوه گرفتیم . از دیشب حرف زدیم .
از وقتی دانشگاه تموم شد، درهای آرامش و برکت و خوشبختی به روی من وا شد💀 نو جوکینگ!!!
دیشب با مامان رفتیم کافه .
گفتیم شب بریم بیرون شاید یکم خنک باشه . رکب خوردیم🧘🏼♀️ .
پودر قهوهامم تموم شده بود، خریدم.
هنوز برای خالهام کادوی تولد نخریدم 💀 . امیدوارم این هفته نیای عزیزم 💋 . (بیا دلم برات شدهಠ◡ಠ)
دوستی دخترا خیلی جالبه .
کافیه دوستت از یکی بدش بیاد ... اتومات هممون از اون شخص متنفر میشیم و بد میگیم🌚 .