گیله دختر ‎ . ݁⋆ ꫂ᭪ ݁ | مرداد ۱۳۹۵
 ⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
وقتی توی تریلر فیلم Imperium  میفهمم "دنیل رَدکلیف" رو میذارن جای یه مامور اِف بی آی،قیافم میشه این :

مثه اینه که لواشُ بذارن جای سنگک :)))


#متعجب نوشت, هری پآتر نوشت
+ نوشته شده در  شنبه سی ام مرداد ۱۳۹۵ساعت 11:6  توسط گیله دختر  | 

عجب آخر هفته ای بود -__-

نت خونه هم قطع بود داشتم دیوونه میشدم.

خدایا؟

این اتفاق بد لـازم بود؟

پ.ن:عاغا عینکی شدم! -درنهایت-

 


#مود نوشت
+ نوشته شده در  شنبه سی ام مرداد ۱۳۹۵ساعت 10:43  توسط گیله دختر  | 

نمیدونم این روزا چرا مثل سابق اشتیاقی واسه ی نوشتن ندارم؟!

قبلـاً کلی سوژه واسه نوشتن داشتم اما الـان هیچی!

به هر حال بازم هم بخاطر عدم حضورم عذر میخوام :) .

 

صبح که بیدار شدم هوا ابری بود بعدش کم کم بارون شروع به باریدن کرد ... هنوزم میباره /.

بعد از چندی تصمیم گرفتم برم عینکمُ سفارش بدماااا :/ خدا کنه بند بیاد بعد که برگشتم خونه دوباره بباره تا یکشنبه هفته بعد.

دوشنبه نباره چون کلـاس دارم.سختمه :)) دیگه همین!!

گفتم کلـاس!دیروز رفتم کلـاس و شروع کردم به زدن سرمشق های مضراب.رسیدم به شماره 13 ... اونم زدم که استاد گرخید :)) (حالـا دیگه نه در اون حد!) گفت اولین نفری بودی که تونست توی اولین جلسه ی مضراب اینُ بزنه. خخخخخ :)) آخر کلـاس هم فرمودن استعداد داری . منم رفتم تو قیافه ^__^ امروزم داشتم تمرین میکردم خانواده به به و چه چه میکردن منم که ... :))

برسیم به بحث عینک!نمیدونم از این مدل گردالیآ بخرم یا مربعیِ بزرگ :/

اگه این یارو فروشنده هی زل نزنه کارم راحت تر انجام میشه -__-


#مود نوشت, نیشِ باز نوشت, روز نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۵ساعت 12:51  توسط گیله دختر  | 

نمیدانم یک هفته شد یا نه . خودم هم نمیدانستم غیبتم تا کی ادامه دارد.

مسافرت نرفتم فقط خواستم هفته ای برای خودم باشم.ذهنم را خالی کنم و با چیز های جدید پُرش کنم.کاری که سال گذشته برایش سه ماه وقت گذاشتم.

کنسل شدن برنامه ی منجیل فرصت خوبی برای اینکار بود.

البته همین روزاهاست کوله بارم را برای مسافرت ببندم فقط نمیدانم کِی.

تجربه های جدید ... حس های جدید ...

سه شنبه با دخترداییِ جان به سمت رشت حرکت کردیم و من فکر نمیکردم که او انقدر پآیه و نازنین باشد.

چاوشی خواندنمان با صدای بلند،وحشت از نیسان آبی،حدود 5بار خیابان نـوآب را متر کردن،و آن پسری که نقش پیک را بر عهده داشت و چقدر برایش خندیدیم،پشت سر فامیل شوهرش حرف زدن،نوتلـآ شِیک مزخرف و ...

زندگی اَم نیاز به یک تغییر و تنوع اساسی داشت و من با آغوش باز پذیرفتمش!

شاید تا 25اُم شهریور این تغییر ادامه داشته باشد ... [مرموز طوری!]


#لبخند نوشت, خصوصی نوشت, خوشحال نوشت, ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۵ساعت 12:24  توسط گیله دختر  | 

هفته ای نیستم .

غیبتم را ببخشید :)


#اینگونه نوشت
+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 21:0  توسط گیله دختر  | 

وقتی برای اولین بار پیاز حلقه ای سوخاری درست میکنم ؛

واکنش من : :((

مامانم: [تُفففففففففففففف]

بابام: سوخته هاشُ دادین به من؟

من:بابا بخدا همش همینه!


#اخمو نوشت, روز نوشت
+ نوشته شده در  شنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 21:34  توسط گیله دختر  | 

وقتی میفهمم فصل سوم آی زامبی سال 2017 پخش میشه :((((

چراا؟!!


#ناراحت نوشت, فیلم نوشت
+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 18:8  توسط گیله دختر 

بدون هیچ آگاهی و دانشی با سآز عکس نگیریم!لطفاً!

اینکه "شخص جهول" شات های متعددی با ساز های خاک خورده ی منزلش که لوازم تزئینی بیش نیستند در اینستگرم شِر میکند،فقط پوزخند ها و کامنت های مبهم مرا دریافت میکند!

و آن احمق هایی که "هنرمند" خطابش میکنند!!


#پُکِر فِیس نوشت, بیحوصله نوشت
+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 16:18  توسط گیله دختر  | 

این روزا هممون خبرای بدی رو درباره ی حیوان آزاری میشنویم و ویدئو های دلخراشی رو توی فضای مجازی میبینیم.

ویدئویی رو توی اخبار دیده بودم بر این شرح بود که یه خانوم باردار چون فکر میکرد گربه ها نجس(!) هستن،اونا رو توی گونی میکرد و کتک میزد یا ... وقتی همسایه ها شکایت میکنن این خانوم روانی تر میشه و گربه ای رو از طبقه چهارم به پایین پرت میکنه و در نهایت با سنگ یا کاشی اون رو به قتل میرسونه.

دم و گوش بریدن سگ ها هم که گفتن نداره ...

از "انسان" بودنم خجالت میکشم ...

حیوون ها آفریده های خداوند اند؛همشون معصوم اند.

آخه چطور دلشون میاد توی چشاش مظلومشون زل بزنند و وحشیانه رفتار کنند؟

چقدر خوب میشه یکم به فکر این مخلوقات باشیم.

اگه میتونیم توی حیاط یا پارکینگ خونمون پناهگاهی براشون بسازیم.نمیخواد زحمت زیادی بکشیم یه جعبه ی پر شده از پارچه و ملحفه براشون خیلی دوست داشتنیه.لـازم نیست حتماً براشون از پِت شاپ ها غذا ها و تشویقی های گرون بخریم.همین که از خوراکی های مضر به خوردشون ندیم کافیه.

و چقدر خوب میشه ساعاتی رو که بیرون از خونه هستیم توی کیفمون همیشه بطری آب داشته باشم.تو این گرما توی سطح شهر حیوونا از گرما یه گوشه ای افتادن ... آدم دلش میسوزه ... میشه با این کار تشنگی شونو برطرف کرد.

اگه این پست رو خوندید به همین راحتی حرفامُ فراموش نکنید.

***

روز دختر هم مبارک.هدیه گرفتین؟

مامانم و من دیروز رفتیم کافه مَلوآنِ دوست داشتنی ^__^ لـاک هم خریدم :))


#اینگونه نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 10:27  توسط گیله دختر  | 

"از دادن رمز بشدت معذورم"


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 12:1  توسط گیله دختر 

هفته ی دیگه عینکی خواهم شد ...

مریمی برای سه شنبه نوبت گرفت.

هم رشت میرم هم منجیل!یوهــو!


#مود نوشت, نیشِ باز نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 11:15  توسط گیله دختر  | 

سایت "دِمِنتور" شروع به ترجمه ی "هری پاتر و فرزند طلسم شده" کرده ^__^ .

[کلیک]

+ نوشته شده در  یکشنبه دهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 13:25  توسط گیله دختر  | 

شده بعضی وقتا احساس شدید ناراحتی و ناامیدی به سراغتون بیاد و دلیلشم ندونید؟

من الـان اینطوریم!

در صورتی که باید خوشحال باشم!

عصرِ دیروز بعد از مدت ها صمیمی ترین دوستمُ دیدم؛

دختر داییم بعد از چندی دیشب با کُلی خوراکی غافلگیرم کرد؛

قرار شد هفته بعد باهاش برم مَنجیل؛

امروز صبح یکی از دوستای خوبمونُ دیدم؛

عصر هم دورهَمی داریم ...

لعنت به این هرمون های بی ثبات!

شاید یک چُرتِ کوتاه حالمُ بهتر کنه /.

پ.ن:من ماندم و قریب به 40 تا کامنت!


#بیحوصله نوشت, مود نوشت
+ نوشته شده در  یکشنبه دهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 12:25  توسط گیله دختر  | 

هوا توی جنوب کشو طوریه کهه رو زمین نیمرو درست میکنن؛

منم توی شمال کشور دارم از سرما میلرزمُ زورم میاد پاشم پتو بردارم!


#مود نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هشتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 20:46  توسط گیله دختر  | 

برای اولین بار فیلمی از "Audrey Hepburn" دیدم (:

-Roman Holiday-


#فیلم نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هشتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 16:58  توسط گیله دختر 

چرا میگن شب بده؟

چرا شب رو ناامن میدونن؟!

من شب رو بیشتر دوست دارم؛

توی شب بیشتر احساس امنیت میکنم ...

آخه میدونین ...

شبا "آدما" خوابن!


#اینگونه نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هشتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 12:35  توسط گیله دختر  | 

تنها یک روز و ۱۵ ساعت و ۲۵ دقیقه به انتشار هشتمین کتاب هری پاتر باقی مانده است.


#هری پآتر نوشت, ذوق نوشت, ایکس اُ ایکس اُ نوشت, احساساتی نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هشتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 12:14  توسط گیله دختر 

عصر بیدار شدم و منتظر موندم تا یکم لود بشم؛

یهو به ذهنم رسید که من 6 ماه میرم مدرسه بعدش دیگه نمیرم.

یعنی مدرسه برای همیشه تموم میشه!جدی؟!وااای -___-

تصمیم گرفتم امسال دورِ سرویس رو خط بکشم!خودم میرم و میام.حوصله ندارم متنظر بمونم.

یه بار دیر میکنه یه بار زود میاد.

امسال هم که کلـاً منُ دوستمُ یادش رفت.جالبیش اینه که دختر دماغوشُ رسوند خونه.یعنی اون عفریته نتونست بگه مامان بچه ها رو یادت رفت؟تا 2:20 دقیقه تو مدرسه موندم.آخرش دوستم تاکسی گرفت رفت منم رفتم خونه "ملینآ" منتظر موندم یکی بیاد منُ ببره :))) وقتی هم بابام بهش زنگ زد فهمیدیم با خیالِ راحت خوابیده بود!!

اون وسط خواهر ملینآ میگفت از شهریه ماهانه 10 تومن کم کن بگو الکـی پولِ آژانس دادم :)))

امسال هم فکر کنم شهریه به 90ت برسه.ولی با تاکسی برم ماهی 30ت برام تموم میشه:/

بارونُ برف هم نعمت خداست.زیرش با تکیه بر صلح راه میرم!والـا!

این همه سال خودمُ گول زدم بخاطر بارونُ برف!هی سرویس گرفتم ... حالـا هفته ای یه بار بارون میبارید اونم نم نم!


#غرغر نوشت, اینگونه نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 18:43  توسط گیله دختر  | 

خب ...

من یکم توی حدس زدن سنِ آقای "اُستآد" اشتباه کردم ...

تقصیر خودشه که ریزه میزَس :)))

اول نشست سازُ بررسی کرد بعد از چندی پرسید چند؟

میخواستم پامُ بندازم رویِ اون یکی پامُ و یکی از ابرو هامُ بدم بالـا بگم : استآد رو ساز نمیشه قیمت گذاشت!

ولی نشد!شکممُ خاروندم و گفت هدیَست! :))) کلـاً بدم میاد از قیمت چیزی حرف بزنم.گرون باشه میگن چقدر پز میدی ارزون باشه با نگاه بهت میگن بدبخت :))

الـآن موندم تا هفته بعد تو خونه بیکار چیکار کنم؟!نمیشه همش فیلم ببینم ...

شدم "گیله دختر فیلمی"!! هر کی فیلم میخواد میاد سراغ من :))))

پ.ن:چقدر خوبه اسمت تگِ پست یکی از دوستات باشه ^__^


#روز نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۵ساعت 13:34  توسط گیله دختر  | 

دیروز به حدی هوا گرم بود که بستنی انارَم طی دقیقه آب شد :/

ولی امروز صبح-روزی که کلـآس دارم-باید بارون بباره!

البته الـان بند اومده ... خدا کنه دیگه نباره!

#آیٔ_هِیٔت_مانـٔدِیٔز

+ نوشته شده در  دوشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۵ساعت 12:24  توسط گیله دختر  | 

یکی از چیزایی که وقتی بچه بودم عذابم میداد این بود که نمیتونستم درست بپرسم " شِمُردی "‌ ؟؟

با کُلی زور زدن میگفتم " بیشمردی "‌ ؟

اصن یادم میرفت!!


#پُکِر فِیس نوشت
+ نوشته شده در  شنبه دوم مرداد ۱۳۹۵ساعت 17:50  توسط گیله دختر  | 

آسمان هم مانند روزهای من ثبات ندارد.

گاهی میبارد؛

گاهی فقط ناراحت است ...

گاهی میگذارد و میرود تا خورشید نبودن هایش را انتقام بگیرد.

پ.ن:فردا چه باران ببارد یا هوا از پیش گرم تر باشد مهم نیست!از خانه میزنم بیرون ...


#بیحوصله نوشت
+ نوشته شده در  شنبه دوم مرداد ۱۳۹۵ساعت 17:40  توسط گیله دختر  | 

بارون میباره ...

صبح با شنیدن صدای بارون فقط دعا کردم که دوشنبه اینطوری نباشه!


#خونسرد نوشت
+ نوشته شده در  شنبه دوم مرداد ۱۳۹۵ساعت 12:52  توسط گیله دختر