امروز مامان کلِ روز نبود ... رفت واسه یه مسافرت یه روزه.دلم براش تنگ شده ...
#
اخمو نوشت,
مود نوشت,
روز نوشت
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 20:36 توسط گیله دختر
گاهی وقتا با کیفِ سه تارم میرم توی خیابون؛ماگل های ساده لوح فکر میکنن دارم میرم کلاس موسیقی اما فقط خودم میدونم که توی اون کیف دسته جاروئه نه سه تار!و اینکه دارم میرم زمین کوییدیچ واسه ی تمرین!
#
از جمله خاطرات یک جادوگر اصیل زاده
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 20:35 توسط گیله دختر
دیروز با گیله مادر (مامانِ گیله دختر:)) ) رفتیم بیرون.جمعه بود و خیابونا هم خلوتِ خلوت . یکم از مسیرمون گذشت پیاده رو پر از برگای خش خشو* بود؛اول من تند تند پامو میذاشتم روشون که صدا بدن بعد یه لحظه سرمو برگردوندم دیدم مامانمم داره از پشت سرم رو برگا پا میذاره :)) به حدی قضیه رو جدی گرفته بود که آخراش هلم میداد میگفت برو اونور برای تو بسه!اینا دیگه برای خودمه :)))) وااای مامان خیلی دوست دارم :)))
*برگای خشک شده ی پاییزی^^
#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت,
روز نوشت
+
نوشته شده در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 14:23 توسط گیله دختر
چقدر همه چیز زود میگذره بدونِ اینکه متوجه شیم!
احتمالاً شما هم مثل من شبا موقع خواب افکار منفی و سردرد آورد(!) به ذهنتون میاد!دیشب هم از اون شبا بود ...
این عملِ مغزمون خیلی غیرمنطقی و حال بهم زنه!داری کتاب میخونی،فکرت توی کتابه اون وقت یه خاطراتی یادت میاد که 1٪ هم ربطی به موقعیتِت نداره:/ دیشب یهو یاد مادربزرگم افتادم و به زور جلوی افکارمو گرفتم بعد از دقایقی یادم افتاد 2 سال دیگه 20 ساله میشم و دلم شکست! -_-
دل شکستن به این دلیل که من اصلاً احساس بزرگ شدن یا بدتر،پیر شدن نمیکنم!ولی سنم داره میره بالا و همه ازم توقع دارن با توجه به سنم رفتار کنم ... من هنوزم که هنوزه وقتی آلبومای دوران ابتداییمو ورق میزنم هیچ تفاوتی از اون دخترِ توی عکس با این دختری که خودم باشم پیدا نمیکنم!
#
ناراحت نوشت
+
نوشته شده در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 14:15 توسط گیله دختر
همه ی ما یک یونیکرن لا به لای چروک های مغزمان داریم که گاهی با شاخش به مغزمان میکوبد؛این شاخ زدن ها آغازِ یک خلاقیت و ذوق هنریست ... باعث میشود حس خوب داشته باشید و شاد باشید.پس هروقت خوشحال بودید،از یونیکورنِ درون مغزتان تشکر کنید.
پ.ن:به کمک یونیکرن هایتان،دنیا را پر از رنگین کمان و پیکسی داست کنید! ^_^
#
یونیکورن,
لبخند نوشت
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۶ساعت 23:27 توسط گیله دختر
امروز همه رفتن سرخاک من موندم خونه ... تا ساعت 8 .
جاده حالمو بد میکنه دفعه آخر هم که رفتم سر درد گرفتم :/
لم دادم گوشه ی تخت-منطقه ی امن-،چراغای ریسه ای هم روشن💙 ... شروع کردم به کتاب خوندن.(آسمان به زمین می آید-سیدنی شلدون)
ستِ چای خوریِ گل گلیِ مامان رو پیدا کردم و دارم ازش استفاده میکنم:))
به دمنوشام هم داره روز به روز اضافه میشه :))
پ.ن:مرسی از لطفی که به من دارین ^__^ فکر نمیکردم انقدر خواننده ی خاموش داشته باشم ^_^ عشقید💚 ماچی موچی برای همتون💋💋💋💚
#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت,
روز نوشت
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:6 توسط گیله دختر
من یه مدت خواننده ی خاموش زیاد داشتم.اگه هنوزم هستین کامنت بذارین خوشحال شم ^_^
#
مود نوشت
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 18:22 توسط گیله دختر
امروز صبح یکم بارون بارید اما من خواب بودم از دست دادم :'( دلم از همون بارونای وحشی میخواد :(
فکر کنم بارون با من قهره انقدر که توی زمستون بهش بد و بیراه گفتم :))
#
ناراحت نوشت
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 13:35 توسط گیله دختر
|
دیروز یکی از بهترین روزام بود.الان هم با یادآوریش نیشم باز میشه:)) با دوستم نیلوفر رفتیم بیرون،من چیزبرگر سفارش دادم؛نیلوفر تا بیاد گازِ سومشُ بزنه من تموم کرده بودم:)) از آویشن و نی دزدی هام نگم :)) و یه کار دیگه هم کردم که نمیتونم بگم :))) از اونور هم رفتیم فروشگاه من خیارشور بخرم(دوست دارمم^^)،انقد اونجا مسحره بازی درآوردیم که حد نداشت:))صندوق دار هم شیش میزد!میگه سلام چطّوری؟! :)))
سر راهم مامانم گفت مَویز بخرم،خریدمو کردم و اومدم بیرون(در مغازه کشویی بود)،پشتم به در بود و هی درو میکشیدم بسته شه بسته هم نمیشد:/!یهو برگشتم دیدم شاگرد مغازه میخواد در رو باز کنه بیاد بیرون من میکشم بسته شه:))))
پ.ن:مینویسم تا یادم نرود!
#
نیشِ باز نوشت,
باحال نوشت,
ایکس اُ ایکس اُ نوشت,
روز نوشت
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۶ساعت 13:12 توسط گیله دختر
کسایی که میان چنل بعد لفت میدن آگاهن که توی Recent Actions آی دیاشون میاد؟ :/ آگاه باشید:))
#
بیحوصله نوشت,
سُ وات
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 0:12 توسط گیله دختر
امروز با مامان بعد از کتابخونه و انتخاب رشته،رفتیم سر پل /.
انتهای پل رو یه نیمکت نشستیم . من دو تا کتاب از کوله ام درآوردم ... کتاب "مادام کاملیا" رو مامانم خوند و منم شروع کردم به خوندن کتاب "آسمان به زمین می آید".
کتاب خوندن رو توی فضای بیرون امتحان کنید.خیلی خوبه /. ^^

#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت,
روز نوشت
+
نوشته شده در شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:3 توسط گیله دختر
انتقام تمام روزای تابستونُ که بخاطر گرما نتونستم برم بیرون رو تو پاییز و زمستون میگیرم!شما هم شاهدین! :/
پ.ن:یه ساعت میری بیرون بقیه 23 ساعتُ یه گوشه مثه جنازه افتادی -.-

#
اخمو نوشت,
ایشه
+
نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:31 توسط گیله دختر
باید برم کوله پشتی بخرم . هیچوقت با کیفای بزرگِ زنونه راحت نبودم:/ ugh!
بَک پَک^.^
#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+
نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۳۹۶ساعت 14:50 توسط گیله دختر
فردا میرم واسه انتخاب رشته ، بریم که بشه! 💪🏾💚
#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت,
درس نوشت
+
نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۳۹۶ساعت 14:34 توسط گیله دختر
Downton Abbey مشاهده کنندگانیم ^.^ با یه فنجون پر از گل گاوزبونُ یه سرِ پر درد!
هِر لیدی شیپ "گیله دختر"!:))
#
نیشِ باز نوشت,
فیلم نوشت
+
نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 21:25 توسط گیله دختر
نمیدونم چیشد که امروز صبح زود بیدار شدم . بهتر بگم "صبح" بیدار شدم! :))
نشستم فیلمِ "در دنیای تو ساعت چند است؟" رو دیدم؛که فیلمبرداریش توی رشت و انزلی بود.
حالُ هواش برام خیلی دوست داشتنی و نوستالژیک بود.
#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت,
فیلم نوشت
+
نوشته شده در چهارشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 13:20 توسط گیله دختر
کاشف به عمل اومد بی خوابی های من بخاطر قهوه نیست .
🖖🏾
دیگه کار از نوشیدن گذشته باید تزریق کنم :))
💚
#
نیشِ باز نوشت
+
نوشته شده در سه شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:48 توسط گیله دختر
الان دلم هوای اون روزایی رو کرده که با بابا و مامان میرفتیم رشت خرید.
من نمیخوام بزرگ شم :( میخوام دست جفتشونو بگیرم و برم بیرون :'(
#
نوستالژیک نوشت,
اخمو نوشت
+
نوشته شده در سه شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 21:31 توسط گیله دختر
شکست عشقی رو امروز خوردم وقتی فهمیدم شهرمون زمینِ تنیس داره!اونم دو تا! :(((( قول میدم شروع کنم! :((
#
ناراحت نوشت
+
نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 18:41 توسط گیله دختر
18 سالگی یه خوبی که داشت این بود که تونستم هدفِ اصلی زندگیمو مشخص کنم و بنظرم این خوش شانسیه!
هدفم ، نحوه ی زندگیم تو آینده و شغلی که میخوام داشته باشم /.
نمیخوام دیگه فقط ازش حرف بزنم .. میخوام عملیش کنم!
جالبه که دو سال پیش وقتی داشتم اسکرپ بوکمُ درست میکردم و این گزینه رو توش آوردم اصلاً فکر نمیکردم از سرگرمی تبدیل بشه به هدفِ اصلیم.
#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+
نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 16:2 توسط گیله دختر
دو هفتس فالم خوب در میاد ... خدایا فردا رو به خیر بگذرون :'(
#
مود نوشت,
استرس نوشت
+
نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 15:52 توسط گیله دختر
جداً دلم لک زده برای خوابیدن زیر پتو :'(

#
احساساتی نوشت
+
نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 16:25 توسط گیله دختر
چند وقتیه ساعت خوابم به هم ریخته.
4صبح میخوابم(به زور!) 2 عصر بیدار میشم:/
فکر کنم بخاطر قهوه ی عصره ... تصمیم گرفتم امروزُ بیخیال قهوه شم.
سخته :/ فکر نمیکردم انقدر بهش وابسته شم :)))
#
روز نوشت
+
نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 15:35 توسط گیله دختر
یه قسمت از کابینتای آشپزخونه رو اختصاص دادم به دمنوشام.
بهارنارنج،رُزول،گل گاوزبان،لوندر و ...
باید به لیمو هم بخرم و بهشون اضافه کنم.🌿
#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+
نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 19:35 توسط گیله دختر
دارم کم کم به اون حالت ایده آلم میرسم ... برای سریالایی که قرار بود ببینم وقت میذارم،شبا زیر نور چراغای آبی کتابِ "خواجه تاجدار" میخونم ... به خودم میام میبینم چهار صبح شده و دو فنجون قهوه خوردم.بیخوابم ... میشینم فیلم میبینم.
میشینم روی سرامیکای کف کتابخونه به قفسه تکیه میدم و ورق میزنم و ورق میزنم.حتی اونجا هم هری پاتر میخونم :)) xo
#
مود نوشت,
ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+
نوشته شده در یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:6 توسط گیله دختر
واسه کاکتوسام اسم گذاشتم :) اسم شخصیت های هری پاتر!
مثلاً اسم یکیشون womping willow ئه یا هون بید ضربه زن؛اسم یکیشو که برگاش شلخته اس گذاشتم هری پاتر چون هری موهای آشفته داره . D:
اسم زشت ترینشونم بلاترکیس و ولدمورته!:)))
#
روز نوشت,
لبخند نوشت,
نیشِ باز نوشت,
هری پآتر نوشت
+
نوشته شده در یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 21:58 توسط گیله دختر
هیجا خونه ی آدم یا بهتر بگم،اتاقِ خودِ آدم نمیشه!
حتی اگه جایی باشی که 24 ساعت کولر روشن باشه و اینترنتش هم پر سرعت و یخچالش کره ی بادوم زمینی داشته باشه -__- میدونم فردا پس فردا درباره ی خونه موندنم کلی غر میزنم اما فعلاً دارم رفع دلتنگی میکنم ^^
ویوا خونه!!
#
ایکس اُ ایکس اُ نوشت,
روز نوشت
+
نوشته شده در پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 18:18 توسط گیله دختر
روز دختر مبارک xoxo 💖💚
البته روز خیلی سختی برام بود :'( حالم بد شد (پریودِ خرِ وقت نشناس!) ، تب کردم و و و ...
بعد از ساعتای که حالم خوب شد با دوستای مامانم رفتیم منطقه آزاد که خرید کنیم.
داشتم تو آینه یکی از مغازه ها شالمو درست میکردم که دیدم پایین لبم یه تبخال دردناک زدم :((
دلم پاستیل خواست اما پاستیل فروش پیداش نشد! (گریه ی حضار)
اومدم خونه یهو دستم محکم خورد به پام ناخنم شکست الانم با کلی منت و خواهش چسب زخم(!) نگهش داشتم ... 💔🖤
و هنوز هم مثل احمق ها لبخند میزنم :(( چاره ندارم خب!
#
خوشحال نوشت,
روز نوشت,
اخمو نوشت
+
نوشته شده در سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 23:58 توسط گیله دختر