گیله دختر ‎ . ݁⋆ ꫂ᭪ ݁ | شهریور ۱۳۹۶
 ⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
توی دوران مدرسه از اون دسته هایی بودم که با کلی شیوه و کلک باید بقیه رو راضی میکردم که یه روز در سال غیبت داشته باشم:)) یادمه سال دوم دبیرستان بدجور مریض شده بودم ولی باز رفتم مدرسه؛‌طوری بود که مدیر برگشت به مامانم گفت چرا فرستادینش خب؟(کلاً خانواده ی اهلِ علمی دارم :)) ) .

با توجه به این قضیه همیشه اول مهر اتو کشیده و با ابرو های شلخته و پَرچَل اولِ صف حاضر بودم:)) .

صبح زود بیدار شدن توی اول مهر برام ناراحتی نداشت اما شبِ 31 شهریور ... اون قسمتی که باید کتابای فردا رو بذاری تو کیفت،یونیفرمتُ آویزون کنی روی دستگیره ی کمد،آلارم رو روی ساعت 7 تنظیم کنی ؛ بدتر از اون هشدار های خانواده که میگن زودتر بخواب!در صورتی که ساعت 10 شبه!

فردا اولین اولِ مهریِ که مدرسه نمیرم .. یعنی دیگه نه دومش میرم مدرسه نه سومش نه روزای دیگه💔.

مدرسه دلم برات تنگ میشه . 👋🏾


#مود نوشت
+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 18:34  توسط گیله دختر 

چطور میتونن برن رستورانُ کافه که صبحونه بزنن در صورتی که این همه غذا خوری و کبابی تو جاده هست؟!زندگی رو راحت بگیریدُ لم بدین روی تختِ چوبی و لوبیا کباب بزنید. ^_^


#ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 15:52  توسط گیله دختر 

امروز بالاخره کارام تموم شد.دانشگاهمو هم دیدم.فقط مونده انتخاب واحدُ بلاه بلاه!

یه مدت هم نبودم و نتونستم جواب بدم بخاطر این بود که زندگیم یهویی تغییر کرد؛به تغییرات بزرگ عادت ندارم ... بیوفتم رو روال دوباره نوشتنُ از سر میگیرم xo

مرسی که هستین :*


#روز نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:35  توسط گیله دختر 

پاتر هد باشيُ "هری پاتر و زندانی آزکابان" رو بازی نکرده باشی ، باختی!

موسیقیِ بازی طوری به دل میشینه که میبرتت توی رویا.یه بار تصور میکنی توی قرون وسطا هستی ... چنگ زدی به پیراهن مشکیِ بلندتُ داری توی برفای یخ زده ی تپه های اسکاتلند میدویی که زودتر به قرارت توی هاگزمید برسی.

بار دیگه فقط زل میزنی به مانیتور و گریه میکنی که چرا نامه ی هاگوارتزُ از دست دادی.

یه بار هم آرزو میکنی کاش یه بار بتونی دنیل ردکلیفُ‌ بغل کنی-_- .

(نامبرده اشک هایش را پاک میکند ...)


#هری پآتر نوشت, پاترهد, نوستالژیک نوشت
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:31  توسط گیله دختر 

اگه میدونستم ثبت نامِ دانشگاه انقدر دنگُ فنگ داره قیدشو میزدم:/ایشه!


#اخمو نوشت, ایشه
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:23  توسط گیله دختر 

تصور کنید که یه عصر جمعه راه بیوفتی تو کوچه پس کوچه ها؛صدای پیانو بشنوی ،‌سرتُ بچرخونی ببینی پنجره ی یکی از واحد های ساختمونی که نمای آجری داره بازه . باد پرده های حریر سفیدِ صدفیشُ میرقصونه و پشت تاقچه ی پنجرش پر از پیچکُ پوتوسِ قلبیِ.انقد محوش بشی که به خودت بیای و یادت نباشه کی صدای پیانو قطع شده.

این خونه یه روز میشه مالِ من /. 💚


#لبخند نوشت
+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 16:11  توسط گیله دختر 

یان تیرسن گوش کنید ؛ فوق العادس!🎹💚


#مود نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:25  توسط گیله دختر 

لم دادی رو مبل رو به روی تلویزیون داری موزیک ویدئو میبینی ، غصه میخوری و به دخترایی که توی بیکنی دارن موج سواری میکنن حسودی میکنی ... یکم شکمتُ میخارونی و کانالُ عوض میکنی میشینی فیلم میبینی ... تلفن زنگ میخوره،برمیداری بدی به مامانت میبینی با تو کار دارن ^_^ شماره ی دوستته ^_^ میگه حوصلم سر رفته سر فلان ساعت بیا همونجا همو ببینیم .

گاهی وقتا به این تلفنا واقعاً احتیاج داری.

همینطور به یه دوست شبیه خودت!

سر راه کلوچه خریدیم تازه و گرم و نرم^_^ نشستیم رو به روی اون یکی پل که ماشینا عبور میکنن؛وقتی رانی هامون تموم شد با بی خیالی توی قوطیش آواز میخوندم :)) از ویتنی هیوستون بگیر تا سلن دیون! (صدا توش پخش میشه امتحان کنید:)) ) ، یه موتوری داشت رد میشد و نگاه میکرد داد زدم سلام! ، دوباره با تعجب برگشت نگاه کرد:)) بعدش متوجه شدیم همه دارن نگامون میکنن جامونو عوض کردیم :))


#روز نوشت, خوشحال نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:7  توسط گیله دختر 

4 دقیقه ی پیش غاز های هوایی مهاجرت کردن،فکر کنم توی نیزار های تالاب زندگی میکنن ..

وقتی صداشونو میشنوم یا وقتایی که لم دادم رو تختم و پنجره رو باز میذارم که بارون صورتمو خیس کنه یا اون موقعهایی که میرم بازار هفتگی و با دیدن ماهی شور و دودی و میوه های تر و تازه لبخند میزنم و چشام قلبی میشه،مردد میشم . یعنی واقعاً دلم میاد اینجا رو بذارم برم؟

[قشآر]


#مود نوشت, روز نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:51  توسط گیله دختر 

امروز باید برم کتابخونه.اصن دوست ندارم برم!آخه امروز شیفتِ اون خانوم کتابدارِ مهربون نیست :/ عوضش دو نفر بروکلیِ آب پز و خورشت کرفس جاش هستن!

خانوم کتابدار مهربون خیلی باحاله.تپل مپلیه همیشه هم میخنده و میخواد بخندونتت.کلاً انرژیش واسه ی کتابدار بودن خیلی زیاده. :))

کاش همه مثل اون بودن ... دنیا گلستون میشد:/

بعداً:رفتم .. خودش بود! ^_^


#مود نوشت, غرغر نوشت
+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:6  توسط گیله دختر 

ایده آل ترین آپشن توی زندگیِ من اینه که توی خونمون بطور همزمان یه باکس آبجو،یه شیشه ی پر خیارشور ، یه شیشه نوتلای دست نخورده و نون تست باشه . :/ هیچوقت این کالکشنُ نداشتم ... :( اکثر وقتا تو راه میخورمشون. -_- یا نمیرسه که کالکشن بشه ..


#باحال نوشت, مود نوشت
+ نوشته شده در  شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:45  توسط گیله دختر 

بارون / رعد و برق / نور های گرمِ آبی

هملت / پاهای عریان / حس کردن بارون

💚💙


#ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:11  توسط گیله دختر 

بارون رو دریابید آخه ^_^ من غش کنم واسه این هوای دلبر ../.


#خوشحال نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:13  توسط گیله دختر 

بشدت دلتنگِ پاییز و هوای سردم /.

این پاییز یه ماجراجویی جدید در پیش دارم!امیدوارم به خوبی سپری شه.

تو روزای خاکستری و ابری شالُ کلاه میکنم میرم کوچه پس کوچه های قدیمی شهر رو میگردم💚.پرامِس!

حتما هم میرم چایی های اون قهوه خونه ی کنار نرده های بلوار رو امتحان میکنم.چای و صدای موج های خشنِ دریا🌊. واهای! >.<💚

زندگی خیلی زود سپری میشه؛بهترین فرصت برای ماجراجویی الانه. :) ^^


#ذوق نوشت, ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:17  توسط گیله دختر 

همونطوری که دراز کشیده بودم روی تختِ اتاق عزیزی،خیره به آفتاب بعد از ظهر و باغِ سر سبزِ بابابزرگ،داشتم به این فکر میکردم چی میشد من همون دخترکی میبودم که کلاس پنجمه و منتظره آخر هفته تموم شه و شنبه دوباره بره مدرسه.دلم واسه تک تکِ اون دوران تنگ شده ... سادگی .. سادگی .. سادگی ... با اکثر دوستای دوران ابتداییم در ارتباطم ولی از صمیمیتِ گذشته ها خبر نیست.دلم میخواد همه ی اون خاطرات جون دار بودنُ بغلشون میکردم و بغلشون میکردم!

پ.ن:دلتنگ ترینم.


#ناراحت نوشت, نوستالژیک نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:38  توسط گیله دختر 

آخه حیف نیست من قهوه امو خالی بخورم؟یکی نیست برام کلوچه فومن بیاره -.-

اصن از امسال پاییز هوا سرد شد,یه فلاسک پر از قهوه برمیدارم,سر راه هم کلوچه فومن میخرم میرم سر پل،پاهامو آویزون میکنم از نرده ها و میرم تو کارش!


#مود نوشت, باحال نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:10  توسط گیله دختر 

کابوس خیلی بدی دیدم ... >_< نتایج اومده بود.واسه ی ورود به سایت اطلاعات عجیبی میخواست!مثلِ تاریخ چاپ همه ی کتابای سال آخرم:/

خیلی مشخصه تحت فشارم نه؟هر چه بادا باد!من یه سال دیگه نمیمونم.تحمل استرس ندارم دیگه!:/


#اخمو نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:5  توسط گیله دختر 

بعد از اینکه "بنگاه آدمکشی" رو به زور و با اکراه تموم کردم(خیلی مسخره بود!),شروع کردم به خوندنِ "شرلوک هلمز".

من چقدر دوست دارم این کتابُ! ^_^

مثلا با خودم قرار گذاشتم تا ساعت یک خواب باشم.پس حدوداً ساعت 11 نتُ خاموش کردمُ چپیدم توی کتاب و غافل از این دنیا!به خودم اومدم دیدم ساعت نزدیک 3 صبحه و یه دستم کتابه و روی لباسم خرده های خوراکی ریخته:)) نامبرده خیلی پیسِه شیکم* است!

ولی تونستم امروز صبح یه ساعت زودتر از معمول بیدار شم!خودش پیشرفتی بود! :)) ^^

*شکمو :')


#کتاب نوشت
+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 16:21  توسط گیله دختر 

فقط منم میتونم بابامُ مجبور کنم از ماگِ باب اسفنجی استفاده کنه و الوئه ورا بزنه به پوستش /. :))

پ.ن:دیروز چهار طبقه رو از پله رفتم بالا و پایین!پشت پام گرفته -.-


#نیشِ باز نوشت
+ نوشته شده در  شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 20:34  توسط گیله دختر 

یه قهوه ی دبش دم کردم.بوش فضای اتاقُ پر کرده لنتی ^_^💚. بشینیم عصر جمعه قبل از بیرون رفتن خاطره بازی کنیم.

همه ی کتابای زبانمُ بریزم وسط و مرور کنم این 10 سال رو.💚

به این فکر کنم که اولش بزور بردنم کلاس ثبت نامم کردن اما موقع تموم شدنش بزور از آموزشگاه آوردنم بیرون:)) حتی بعد از گرفتن مدرکم میرفتم کلاس :))

اینجاس که به این نتیجه میرسم سرنوشتُ خودمونیم که میسازیم.خودم بودم که این راهو انتخاب کردم.از همون بچگی!و حالا منم که میرم انگلیسی رو گوگولی وار و خوش خوشان توی دانشگاه ادامه بدم. ^.^

حالا هی غر بزنید که جمعه دلگیره! بشینید آلبوم ورق بزنید به آهنگای قدیمی گوش کنید و جعبه یادگاریاتونو بیارید بیرونُ گردُ خاکشُ فوت کنید /. :)

حالا هم یواش لُپَمو بکشید دردم نیاد! ^_^


#باحال نوشت, خوشحال نوشت, روز نوشت, نوستالژیک نوشت
+ نوشته شده در  جمعه دهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:44  توسط گیله دختر 

جمعه ی نچسب :/ نباید بذارم نچسب بودنُ خسته کننده بودن جمعه رو حسُ حالم سایه بندازه :|

بهترین کار اینه که کوله امو پر کنمُ برم روی پل قدیمی کتاب بخونم.آره!


#اینگونه نوشت, مود نوشت
+ نوشته شده در  جمعه دهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:47  توسط گیله دختر 

امروز همون 19 سال بَعده!روزیه که هری پاتر پسرش آلبوس سورس پاتر رو میفرسته هاگواترز. ^_^ xoxo

پاتر هد فور اوررررر!⚡️🔮


#ایکس اُ ایکس اُ نوشت, هری پآتر نوشت, پاترهد
+ نوشته شده در  جمعه دهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:16  توسط گیله دختر 

کارنت مود:لش گونه!

موها بازُ آزاد , شومیز بر تن.گاهی از استرس نتایج نهایی بر خود میلرزد ... دقایقی بعد به هیچ وَرَش نیست و به نوشیدن دمنوشش ادامه میدهد.

کتابی که میخواند سرشار از دیوانگی و بی ثباتیست!ولی از بی حوصلگی به خواندن ادامه میدهد.

گاهی به نقطه ای خیره میشود و به چیزی هم فکر نمیکند!فقط خیره میشود.این حرکت را از "حشمت" یاد گرفته!


#مود نوشت, بیحوصله نوشت, حشمت
+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۶ساعت 20:14  توسط گیله دختر 

چند روز پیش بعد از خاطره بازی با نیلوفر ، به یاد قدیما کی-دراما دانلود کردم.

سریالای  فارسی وان یه قسمت خیلی بزرگی از نوستالژیکای منُ شامل میشه.

وقتی چنل کلاً از ریشه نابود شد خیلی ناراحت شدم.

وقتی بزرگ میشی نوستالژیکات کم کم از بین میرن و به خودت میای میبینی فقط یه تصویر ازشون توی ذهنت مونده.

اولین سریالی که از فارسی وان دیدم "دارما و گرِگ" بود . (-من یه بلوند قد بلندم!)

فارسی وان سلیقه ی خوبی تو ی سیت کام های آمریکایی داشت.ملکوم ایندِ میدل،ریبا،ریسینگ هوپ,چشم عزیزم  و و و /.

ریسینگ هوپ فوق العاده بود!یادم باشه دانلودش کنمُ از اول ببینم.

خانواده رو به زور مینشوندم تا با هم ببینیمش!مامانُ بابا عاشق کارکتر مادر بزرگه بودن که همیشه با پیژامه و سوتین شلُ وِل توی خونه میگشت.

نصف شب هم یواشکی مینشستمُ "استخوانها" میدیدم.وااای!مگه داریم از "استخوانها" بهتر؟!

سریال "مهره ی سوخته"!اسم این سریال هنوز تیکه کلاممه:)) فلانی یه مهره ی سوختس!

دیگه رفته رفته سلیقه ی مردم عوض شد و سمت و سوی سریالای آبکی رفت.اوق!

چقدر روی بازیگرای کره ای کراش داشتم :)) آقای زوربا :))

در ضمن بعد از هر سریال بجای تبلیغات موزیک ویدئو های مشهور پلی میشد و باعث شد با مدونا و مایکل جکسون هم توی سن کم آشنا شم.

هوووف!فارسی وان خیلی دوست دارم!بهترین روزامو ساختی!xoxo


#نوستالژیک نوشت, ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۶ساعت 19:43  توسط گیله دختر 

چند وقت پیش حدود 4 صبح میونِ خوابُ بیداری یهو از جام پریدمُ و رفتم سراغ دفتر و جامدادیم و شروع کردم به نوشتن یه سری داستانای کوتاه.خیلی برام عجیبه تا به حال برام پیش نیومده بود ...

در اینکه من عاشق نوشتنم شکی نیست ولی هیچوقت توی داستان نویسی از خودم اشتیاق نشون ندادم!دوست نداشتم  ... یادمه یه مدت شعر نو میگفتم.دفترشو هنوز دارم ... اون موقع ها,دوران راهنمایی شاملو میخوندم و خیلیاشو حفظ بودم ... الان فقط "عشق عمومی" یادمه . :) همیشه از بقیه یه چند سالی جلو ترم :)))

پ.ن:یه قسمتایی رو با هشتگِ : از جمله خاطرات یک جادوگر اصیل زاده , توی وبلاگم مینویسم/.


#مود نوشت, نوستالژیک نوشت
+ نوشته شده در  شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 15:0  توسط گیله دختر 

امشب مامان بابام خیارشورامو که جا سازی کردمُ پیدا کردن :'( تمومش کردن :(( (گریه و شیونِ حضار) . خشم مرلین بر شما باد!

من با تمامِ‌ شکمو بودنم وقتی یه خوراکی رو که دوست دارم خیلی خوب ازش نگهداری میکنم و سعی میکنم زیاد ازش نخورم.حدالامکان از رو ظرف لیس میزنم:))))) دل ندارم زود تموم شه:)))


#پیسه شکم, اخمو نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:44  توسط گیله دختر 

توی محله ای که زندگی میکنم یه فروشگاه لوازم آرایشیه که صاحب مغازش یه پسر داره و گاهی هم تو مغازه میمونه.این آقا اعتماد به نفسش هم خیلی بالاست،تو کار موزیک(!) و دکلمه (!!!) اَس!

در جریانید که هیشکی از دست من در امان نیست و همه رو یجوری سوژه میکنم؛این پسره رو هم همینطور:)))

امروز هم دیدمش و از خنده کبود شدم.این هم فکر میکنه من ازش خوشم میاد میاد قشنگ میچسبه به من که رد بشه :)) یه اوضاعی داریم اینجا :))) باید تمرین کنم خنده هامو کنترل کنم!

پ.ن:باتوجه به دکلمه اش،اسمشُ گذاشتیم"در طبیعت".


#نیشِ باز نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:41  توسط گیله دختر 

مامانُ بابام انقد وعده و وعید درباره ی خرید حیوون خونگی بهم دادن که دیگه بیخیال شدم ترجیح میدم یه حیوون خونگیِ خیالی داشته باشم :))

بیاع!اسمش حشمتِ!الانم دارم بهش هویج میدم بخوره :'(


#غرغر نوشت, حشمت
+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:57  توسط گیله دختر 

الان تو همون مودی هستم که ازش بدم میاد!

دوست دارم برم بیرون و یه بادی به کلم بخوره اما از یه طرف هم میخوام خونه باشم و لم بدم و فیلم ببینم.

پ.ن:دیروز دخترداییمُ دیدم.بچه ی توی شکمش 9 ماهِ بود.یه شکم داشت به چه بزرگی ^_^

نمیتونستم چشم از شکمش بردارم.آخرش فهمید،پرسید چیه؟گفتم بابا تو از فروردین رفتی شکمت فسقلی بود!مثله این بود که دستشویی داشتی و شکمت پر بود :)))) چیشد یهو؟!چرا بزرگه انقد؟ :))) نتونستم درک کنم-_-


#نیشِ باز نوشت, روز نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 16:30  توسط گیله دختر 

یکی از دلایلی که دوست دارم کولر روشن باشه اینه که میتونم جوراب بپوشم! ^_^


#ایکس اُ ایکس اُ نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 16:9  توسط گیله دختر