⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
روز سوم ؛
″ بالاخره هدیه بچها رو بهشون دادم و یه دل سیر بغلشون کردم. ″
پ.ن: از الان باز دلم براشون تنگ شده:(
ویس امیر،بنز،چرم درسا،عسل بیا پایین:)))،پیتزا ب گریه،ژانت،بریم پول رزرو ندیم:)))،مبارکه.
قدیمیا میگفتن هرکی نون دلش رو میخوره . خلاصه واسه اتفاقات بد زندگی شکه نشیم 😉✌🏻 . دل که سیاه باشه توش هیچ نوری نمیره . توی زندگی هم همینطور .
من ، امروز ، بعد از اینکه همه ی ویتامین ها رو استفاده کردم و خوردم : دیگه از من سالم تر وجود نداره 💪🏻👁 .
(صد روز خوشحالی) ؛
روز اول :
″ پیدا کردن لباسایی که یادم رفته بود وجود دارن، از توی کمدم🤗💌. تبدیل شدم ب یه آواکادوی مو فرفری🥑👻 . ″
پ.ن: حس میکنم این چالش باعث میشه بیشتر به ریز جزئیات زندگیم که باعث شادی و آرامشم میشن، توجه کنم .
از بخش هایلایتها در ستون وبلاگ میتونید همش رو دنبال کنید💚.
″ اگر چیزی را میخواهی، ابتدا بپرس سپس دنبالش بگرد. شاید هم بهتر باشد که ابتدا در بزنی، تا در رحمت خداوند به رویت باز شود . ″
چهار اثر، فلورانس اسکاول شین
حس قشنگیه وقتی وارد کافه میشم دیگه منو میشناسن و گرم احوال پرسیمیکنن💚؛
حتی س بهم میگه همون همیشگی؟😂
و آقای الف درباره ی عودی که خوشم اومده توضیح میده و آدرس میده .
با اینکه کنار خونم کلی کافه هست باز پا میشم میرم همونجا که کلا یه منطقه دیگه س .
امروز یکم روتین هامو شکستم تا تبدیل به روزمرگی نشن /.
حساسیتم خیلی بهتر شده و ذهنم بابتش آروم گرفته .
دیروز خرید کردم و فردا مهمون دارم .
قبلش هم باید بجای سید(😂) امتحان زبان تخصصی بدم .
🐧
سلام، یه سری حواشی برای من پیش اومده که جایز نمیدونم دیگه سکوت کنم .
یک ماه از مسئله ی درگیری من و وبلاگ خانوم چشم عسلی میگذره .
پرونده ی این موضوع برای من بسته شده ولی ایشون همچنان داغش تازه میشه برای من مینویسه .
توی این یک ماه مثل اینکه یک نفر شایدم چند نفر برای این خانوم کامنتای فحاشی مینویسن که من دیشب با خبر شدم .
من هرگز کسی رو چه عمومی و چه خصوصی تشویق به فحاشی و کامنت دادن به این خانوم نکردم و هرگز خودم هم به وبلاگ ایشون از اون روز سر نزدم!
خانوم چشم عسلی شما گفتید شکایت میکنید! پس شکایت کنید!😂 چون پای من هیچ جوره گیر نیست . نه آی پی من توی وبلاگ شما ثبت شده(چون هرگز کامنتی نذاشتم) و نه مدرک مقبولی وجود داره که از کسی خواسته باشم برای شخص شما کامنت فحاشی بذاره .
شما اگه از ذره ای هوش و درایت برخوردار بودی آی پی ها رو چک میکردی و میفهمیدی من حتی به اشتباه هم وارد وبلاگت نشدم .
دفعه آخری بود که افتخار دادم و درموردت نوشتم، چون تو دنیای واقعی درحد اشغال ته کفشمم برا امثال تو ارزش قائل نمیشم.
تمام.
توی سه روزی ک گذشت خیلی آشفته بودم ... خیلی زیاد!
برای فردا برنامه ریختم . امیدوارم لطف کائنات شامل حالم بشه و بتونم با حال خوش به همه ی کارام برسم .
تازه یادم افتاده برم ببینم کی کلاسام شروع میشه🤦🏼 .
امسال واقعاً نسبت ب خرس قرمز و شکلاتای ولنتاین حس خوبی ندارم . دیگه زیادی لوسه :/
ولنتاین میتونه خارج از این کلیشه ها خیلی قشنگتر باشه ،
میشه یه روز رو به هم دیگه اختصاص بدیم .
به یاد اولین قرار بریم کافه ی موردعلاقمون و از خوبی های هم بگیم . *یادمون نره به همدیگه بگیم چقدر بابت داشتن چنین ارتباطی خوشحال و قدردانیم . *
یا اصن یه دونات و یه قهوه بخریم و بریم توی شهر و قدم بزنیم .
غذای موردعلاقمون رو بپزیم ، یه فیلم خوب جدا کنیم و با هم تماشا کنیم .
یادمون نره بگیم چقدر لبخندش زیباست ، چقدر دستاش مهربونن ، چقدر دوسش داریم . یادآوری کنیم که بیشتر چه خصوصیاتی رو دوس داریم ، از اول شیفته ی چه ویژگی هایی شدیم . چه چیزی اونو برامون خاص کرده ...
ولنتاین رو با مادیات نسنجیم . عشق و دوست داشتن جدا از مادیاته :) .
برای یک دقیقه رفتم حموم تا داروی پوستم رو استفاده کنم ،
انقدر سرده که هنوز استخونام بخاطرش تیر میکشن😐 .
چه هوای زشتی ! 🙄 ایشـــه !
هوا عجیب سرد شده!
میدونم که قراره برف بباره .
همیشه هم جاهای دیگه میباره ، سوز و سرماش میاد برای ما(T⌓T) .
از اونجایی ک ب سالم خوری عادت کردم، امروز خیلی از سالمخوری فاصله گرفتم🤦🏼 حس بدی دارم 🤦🏼 .
چرا کیکای تولد باید فرا خامه ای و پرکالری باشن🤦🏼🙄 .
خاله م(سلطان برنامه های یهویی) دیشب گفت که فردا برنامه سوپرایز کردن زندایی رو داریم و اینا ...
من😐
منی که میخواستم برم برای خودم خرید🙁
منی که هیچی برای زندایی نخریدم🙄
منی که باید این خبرو ب مامانم منتقل کنم😭
منی که الان نوتیف پیام خاله اومده😖