⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
درسته قهوه میخورم تپش قلب میگیرم ولی خوشم میاد😂🤸🏼♀ . حس سرزنده بودن بهم دست میده😁😑 .
امروز مهمونی دعوتم . اولین مهمونی بعد از قرنطینه! (هممونم واکسینه شدیم🥺)
یعنی کم کم برمیگردیم به روال عادی؟ :/
دلم برای درس و دانشگاه تنگ شده -_- .
امسال بدون دوستام ، توی دانشگاه جدید ... سخته یکم .
حالا که تصمیم به رژیم گرفتم مامانم غذاهای چرب درست میکنه🥺، بابام از بیرون غذا میگیره ، هی میرم کافه ، مهمونی دعوت میشم🥺 بسه دیگه🥺 .
توی پلتفرم های دیگه میخونم که چقدر مردم سر لهجه های مختلف با هم بحث میکنن ... یکی میگه از لهجه متنفرم یکی میگه فلان لهجه زشته اون یکی سعی میکنه لهجه ش رو مخفی کنه!
آخه مشکل لهجه چیه؟ نشون دهنده ی اصل هر شخصیه!
هر لهجه ای زیبایی خودشو داره . گیلک ها ، ترک زبان ها ، اصفهانیا ، شیرازیا ، جنوبی ها و هر قومی که توی ایران هست ، لهجه هاشون تماماً زیبا و خوش آهنگه !
تاکید یه عده اینه که لهجه ی خودشون رو زیر لهجه ی تهرانی مخفی کنن ... اگر مشکل با لهجه س که خب... تهرانی ها هم لهجه ی خودشون رو دارن پس چرا لهجه جایگزین میکنن؟
اون سر دنیا مگه سر لهجه های مختلف انگلیسی دعواست یا کسر شأن میدونن؟
کاش این قضیه درست شه ...
البته این نکته رو هم بگم؛ چون توی ایرانی زندگی میکنیم و زبان رسمی فارسیه ، باید بتونیم فارسی رو درست و روان و خارج از گویش هم صحبت کنیم تا برای همه قابل فهم باشه اما دلیل نمیشه اصل خودمون رو پنهان کنیم .
خونه هیشکی نیست .
توی سکوت نشسته ام منتظرم که شامم هضم شه(بله خیلی زود شام میخورم) ، برم یوگا 🤸🏼♀.
یهو لامپ بالای سرم روشن شد💡 و یادم اومد هات چاکلت پودری دارم 🥺 .
همین برام کافی بود امیدم به زندگی بیشتر شه😑💪🏻 .
سرندیپیتی هم زنگ زد و داشت غر میزد که خواهرش لباسشو بی اجازه برداشته😂 . سید هم رفته بیرون ، ″او″ هم شیفته ...فقط میتونم با اینا کلی تلفنی صحبت کنم:/ ریری هم هست ولی همیشه سایلنته!
میرم پادکست گوش کنم ... اینطوری نمیشه !
با دخترای کافه جدیده دوست شدم (سلطان دوستی های آسان) ، دیروز گفت قراره سن سباستین درست کنیم ولی نگفت امروزه ... منم دیگه حالشو ندارم تنها پاشم برم دوباره کافه ... ولی دلم سن سباستین میخواد ... چیزکیک توی رژیم سالم خواری مضره؟ نه بابا🙄😑 .
انقدر خوابم میاااااد ولی بخاطر قهوه ی دم ظهر نمیتونم بخوابم 😑 دختر چرا اون موقع قهوه خوردی خب؟🤦🏼♀
باید برم بیرون چند تا کار انجام بدم ...
خدا رو شکر وضعیت شهرمون بهتر شده ولی انگار من نمیتونم به دوران قبل کرونا برگردم😂 . یادم نمیاد چطور بود!!
نشستم سه تا اپیزود هیموتو اومارو چان دیدم و بدون عذاب وجدان چیپس و بستنی خوردم 🍦 .
کوپن این ماه رو سوزوندم😅 .
پنجره ها رو باز گذاشتم چون هوا یادآوره بهاره🥺 .
صدای پرنده میاد ... فکر کنم برای همسایه باشه .
قهوه آماده ست . کروسان هم کنارش🥐 .
کاش از ساختمون رو به رویی هم صدای فلوت میومد .
امروز استثناً دلم میخواد تنها باشم و با کسی ارتباط نگیرم ، از من بعیده😄 .
یکم هری پاتر ببینم شاید حالم بهتر شد .
وضعیت هرروز من الان این مدلیه که بخاطر پریود خیلی بهم ریخته ام ... مود خوبی ندارم .
همه میگن ناراحتی، چرا چیشده؟ و من واقعاً دلیلی پیدا نمیکنم برای ناراحتی جز هورمونای سرخر ... کلافه ام که نمیتونم بگم بخندم 😑 .
همش حالت شروع ماهانه دارم ولی سرکاریه انگار بدنم داره بهم میخنده و میگه دارم برات! مگه به همین راحتیاس؟
امیدوارم فردا نشم چون خیلییییی کار دارم😣 .
همین الانم درد دارم🙁 ...
کلی ناپرهیزی غذایی داشتم که الان با دارچین و زنجبیل دارم جبرانش میکنم مثلاً ...
خا امروزم رفتم دریا 😐 🌊 .
قبلش رفتم کافه، پرسیدم کیکای امروز چیه؟ یخچالو وا کرد اشاره کرد اسماشونم برد😅 .
همین چند روز پیش دلم سن سباستین میخواست:( داشت، گرفتم🤓 .
سید رو برداشتم رفتیم ساحل .
هروز و هر ساعت صحبت میکنیم ولی بازم حرف برای گفتن داریم😂💔 .
به خودمون اومدیم دیدیم هوا تاریک شده و همه رفتن و کافه های ساحلی هم بستن :/ دیگه لباسا قابل تکوندن نبودن... خیس شده بودن -_- پاشدیم رفتیم خونه .
برگشتم بهش گفتم چه خوبه اینجا کسی کاری به کسی نداره . خانوما بین آقایون با دوچرخه میرن . ورزش میکنن ... توی ساحل تنهایی قدم میزنن و مثل ما تا شب میمونن ولی چیزی نمیترسونتشون .
به شخصه ساعت ۶صبح میرفتم دانشگاه ولی هیچی باعث ترس و مزاحمتم نمیشد . یه وقتایی دیر برمیگشتم و خیابونا خلوت و مغازه ها بسته ولی بازم احساس امنیت میکردم .
قهوه ام تاثیرش رو گذاشته و انرژیم خیلی زیاد شده و افکارم رو که شلخته و درهم وارد ذهنم میشن رو باید منظم کنم🤫 .
باید بعد از ناهار موهام رو ریشه گیری کنم ، یکم مشخصن .
باید انگلیسی بخونم و درسای قبلشم مرور کنم👩🏼🏫 .
آواز کار کنم🎶 . (من تئوری کار نمیکنم فعلاً)
مطالعه مطالعه مطالعه ! کتاب جدید شروع کنم یا یه سری به قبلیا بزنم؟ احتمالا نجوم بخونم 🌠💚 .
اینجا تا حدودی سرده و همه جا پتو همراهمه 🧸🤓 .
دیشب با پسرخالم رفتیم سوپرمارکت که خرید کنیم ، بارونی پوشیده بودم و کلاه پسرخالم سرم بود . خانومِ موقع حساب کردن توی چشام نگاه کرد و گفت چیزی نمیخوایید دیگه بچها؟ 💀 (این بچه منتظر نتایج ارشده😂)
بعد شام رفتیم کافه و هات چاکلت گرفتیم😭🔪 .
ناراحت کنندس ولی انگار دیگه نمیشه مانتو بپوشم :( .
☹️
یه دختر هست توی اینستاگرام ، به اسم هِمـیلا .
فکر کنم بشناسیدش .
با موهای کوتاه دقیقا مثل Amélie .
هم سن هستیم اگه اشتباه نکنم ... دوران قبل از دانشگاه پیداش کردم؛ یه دنیای رنگی و پرانرژی داشت که خیلیییی دوس داشتم😍✨ .
دیوار اتاقش رنگین کمونی بود🌈 و اکثروقتا برای رنگی رنگی تبلیغ میکرد .
وقتی رفت دانشگاه خیلی کم پیدا شد و یکم گذشت یهویی خیلی تغییر کرد:( اول هم دیوار اتاقش رو خاکستری کرد ...
یهو دلم برای حال و هوای قدیمی پستاش تنگ شد .
اینجا هنوز بارونیه و خنک شده 🌧 .
امروز کشوهای لباسای زمستونی رو سر و سامون دادم .
راستش تابستون خوب و آرومی بود دلم نمیخواد تموم شه😅 .
اومدم یه چیز بگم و برم . (خوابم میه😂) .
از آنلاین شاپ ها میخوایید خرید کنید، بگید از خودِ کار عکس بدن!
اکثرا یا عکس ژورنالی میذارن یا عکس پیجای دیگه رو برمیدارن!
الان دیدم عکس بوتی که دو سال پیش خریدم رو گذاشتن و قیمت زده ۱۷۹ 😐 ...
قیمت اون کار، چند سال پیش ، چند برابر این بوده😑 ایران هم نبوده ... (منظورم اینه طراحی و کار اینور نبوده)
خلاصه که حواستون باشه!
عکس غیرژورنالی هم نداد کلاً خرید نکنید . کارشون با عکسی که میذارن زمین تا آسمون فرقشه! من دیروز میخواستم خرید کنم ، یکم گشتم عکسای واقعی کار رو دیدم پشیمون شدم😑💔 .
دیروز به خاله پیام دادم که بیاد اینور ، قهوه میگیرم و بریم ساحل .
هوا ابری و بارونی بود .
امریکنو و چیزکیک گرفتم .
ساحل به اون بزرگی ، خالیِ خالی بود .
نشستیم توی آلاچیقی که مسقف بود .
بارون میبارید و من تا ب حال اون همه موج خشمگین و خروشان ندیده بودم . همدیگه رو میشکوندن و حسابی توی ساحل جلو اومده بودن . فقط یکم با پاهامون فاصله داشتن .
هوا سرد شده بود و موقع برگشتن بارون شدت گرفت؛
به خاله گفتم : اگه فردا به دکتر بگیم توی ساحل سرما خوردیم باورش نمیشه😂💔 .
صبح یه برنامه جدید برای زبان ریختم ... فکر کنم اینطوری بهتر باشه ... یک روز در هفته هم استراحت دارم .
دیروز گلدون ها و پشت پنجره رو بعد از مدتها تمیز کردم🤭 . نمیدونم چرا ازشون غافل شده بودم؟
دیروز کلاً خونه نبودم و وقتی رسیدم خیلی خسته بودم .
چون از صبح زود بیدار بودم و هیچ استراحتی نداشتم .
شبشم بارونی بود ولی از ۴صبح دیگه بارون وحشی میبارید جوری که با ترس بیدار شدمヽ(#`Д´)ノ .
امروز صبح بعد از مدتها هوا خوب و خنک بود ... مثل روزای قدیم ... وقتی دانشگاه بود و کرونا نبود .
تا ظهر توی این هوای خنک خوابیدم (عذاب وجدانم ندارم:/) .
برای خودم آیس لته درست کردم و پیاما رو چک کردم .
الانم روی مخمه برم گلدونای پشت پنجره رو سر و سامون بدم🌿🏃🏼♀ .
بعد از هفته ها داره بارون میباره ...
*
اوایل قرنطینه کافه ای که نزدیک به دانشگاهم بود، ورشکست شد و بست ... بهترین کافه ای که توی خیابون منظریه بود!
اولین جایی که با دوستام ، روی میز یکی مونده به آخر توی تراسش نشسته بودیم و با هم استارت خاطرات خوشمون رو زده بودیم ... کافه رو گذاشته بودیم رو سرمون... کلی سلفی های نامفهوم از اون روزا داریم ... درباره ی چی خوشحال بودیم؟ شروع یک ماجراجویی جدید!
کافه ای که توش تولد ۲۰سالگیمو با بچها جشن گرفتیم ...
توی بغل ریری گریه کردم ...
با سرندیپیتی درباره ی آینده حرف زدیم ...
مقصدمون اکثر اوقات بعد از دانشگاه اونجا بود ...
بعدها ″او″ رو با اونجا آشنا کردم .
*
یه کافه دیگه بود که وقتی تازه رفته بودم دانشگاه باز شده بود ... همیشه میخواستم جوری هندل کنم که برم اونجا .
خلاصه وقت شد و بعد از تعطیلات با ریری رفتیم اونجا . بهار بود و بارونی ... توی حیاط کافه روی کاناپه نشستیم و بهترین سوپ خامه ای توی نون رو خوردیم .
دومین روز آشناییم با ″او″ بود . یادمه کل مسیر کافه رو با هم گفتیم و خندیدیم .
یه محیط خیلی صمیمی که یه زوج صاحبش بودن .
حیاطش پر از سنگ و یه حوضچه بود . همینطور میزهایی که بجای صندلی ، تاب داشتن .
بعدها میز کنار پنجره پاتوق دائمی من و ″او″ شد :) .
بخاطر اوضاع کرونا زیاد نرفتم اونجا .
آخرین بار با خاله ام رفتیم و باز هم منو ناامید نکردن و بهترین چیزکیک توت فرنگی رو جلوم گذاشتن .
از نظر ″او″ پنینی هاشون حرف نداشت!
...
امشب پست گذاشتن که کافه ای که با کلی زحمت ساختن و شد محل خاطراتمون ، بسته شد:) .
خیلی غمگینم ...
من خاطرات رو خیلی عزیز و بااهمیت میدونم و همینطور جاهایی که توش این خاطرات ساخته میشن ...
من ، کسی که دانشگاهش رو بدون اینکه برای آخرین بار توی خیابون های منظریه بلند بلند بخنده و دنبال دوستاش بدوئه ، تموم کردم:) ... دیگه ___ نرفتیم و دور هم ننشستیم ، دیگه ___ نرفتیم و دستای همو نگرفتیم .
کرونا من یکی ازت یجور خاصی متنفرم ...
وقتی ناراحتی برو حموم تا بعدش پیراهن قرمز گلدارت رو تنت کنی ،
درست نشد؟
چای سبز و زنجبیل؟
نه؟
پیتزا درست کن 🍕 .