روز اولمه و حوصله ی هیچ کاری نیست . 

از صبح تونستم فقط‌ مطالعه کنم . درس که هیچی .

خاله اصرار کرد برم پیشش ولی نمیتونم‌. الان آرومم ولی خبر یکساعت دیگه‌ام رو ندارم . گفتم فردا با غذا میام|(￣3￣)|

کارای ترجمه شفاهی۳ رو باید تا شب تحویل بدم . البته نصفشو‌ تایپ کردم .

اینجا هم که قرمز شده و‌ اوضاع خطرناک تر از‌ قبل ... باید دوستامو‌ میدیدم . (个_个)

از یه طرف اوضاع خیلی پیچیده شده .‌ حس میکنم فقط باید گذر زمان حلش‌کنه . امیدوارم هرچه زودتر همه چیز‌ اوکی شه.

انتظار برای آسون شدن سختی ها ...🙆🏼‍♀💚

خب امروز استاد گلم امتحانش رو کنسل کرد و بهمون عیدی داد😊. 

قهوه آماده کردم تا lake house ببینم .

بعنوان یه برونگرا ، یه تعداد ویژگی درونگرایان رو توی خودم میبینم ...

مثلاً همونقدر که عاشق جمع و دورهمی هستم ، تنهایی و خلوت خودم رو دوست دارم .

یا از کافه و مهمونی رفتن خوشم میاد ولی دوس دارم گاهی بجاش کتاب بخونم و فیلم ببینم .

ولی خب درکل برونگرا هستم .

 ″آس و پاس در پاریس و لندن″ 

ایشالا که زود تمومش کنم🍓 .

ریلکس فرانسه میخونم و توی صفحات مربوط به زبان روسی میچرخم  ؛ 

محکم افکاری که مربوط به پروژه های دانشگاه هست رو پس‌ میزنم .

حالا کو تا ددلاین که ۱۹ اُمه 🙄 .

پاکا!👋🏻

قهوه ای‌ که هول هولکی از فروشگاه خریدم متوجه شدم عربیکاست🤦🏼‍♀🙄 ...

روز هشتم ؛ 

″ به خودم قول دادم خوابم رو اوکی کنم و صبحا زودتر بیدار شم و امروز روز دوم بود که به قولم عمل کردم （＾ω＾）″

با یه‌ تماس از یه فرد دوست داشتنی بیدار شدم ،

بعد از خداحافظی رفتم سمت آشپزخونه و یادداشت مامان رو روی کانتر دیدم .

خونه کسی نبود و نیست .

سکوت محض .

کتری رو روشن کردم و از یخچال آب سیب رو برداشتم و رفتم پشت پنجره سالن .

پرده رو زدم کنار ؛ کلی ابر تپل مپلی توی آسمون بود .

یه گنجشک نشست روی لوله ی بخاری .

وای که چقدر بهار رو دوست دارم !

فکر کنم دیگه آب جوش اومده باشه ... باید قهوه درست کنم .

روز هفتم ؛

″ عیدی غیرنقد گرفتم و خیلی دوسش دارم ″

فصل بهار پتانسیل این رو داره که کلی اتفاقات خوب رو رقم بزنه . 

کلی با خودش رحمت و برکت به همراه داره که از همون آغازش میتونم حس کنم .

دم به دقیقه داره تاکید میکنه برای شروع جدید دیر نیست ؛

نگاه کن به شکوفه هایی که تازه سبز شدن ، گوش کن به آواز پرنده ها ، لذت ببر از هوای خوش .

اینا همه دارن میگن از نو شروع کن .

مهم نیست چقدر سخت بوده و سختی کشیدی ، با طبیعت همراه شو و از نو سبز شو . 💚

 بهار بازم بیا عشق و بیارش

 بده هر یاری رو دست نگارش ... . 

🌿🕊

روز ششم ؛

″ بعد از مدتها توی یه دورهمی خوب شرکت کردم و کلی از جمع انرژی گرفتم ″ .

روز پنجم؛

″ هدیه ی مودرعلاقه‌ام رو گرفتم💛 ″

روز چهارم ،

″ اولین روز از بهار ۱۴۰۰ رو در کمال سلامتی شروع کردم ″

اولین‌ روز از بهار💚 و‌ صدای آواز گنجشک های بیقرار و خوش خبری که از دور میخونه ...🌿

میگه اتفاقات خوب توی راهن ، غصه ی چیزیُ نخور آدمیزاد .🕊