|
⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖
|
ولی امروز با چنگ و دندون هم شده باید برم یسری چیزا رو بخرم .
باید امروز جزوه بنویسم حتما حتما حتما .
کلاسام تموم شدن ، شام درست کردم و الان خسته ترینم😪 .
فردا هم کلاس دارم و اگع الان بخوابم قطعاً یکساعت دیگه بیدار میشم 👽 .
یا کتاب میخونم یا فیلم میبینم ... باید یجوری تایمم بگذره .
گفته بودم اینجا هوا سرد شده و بارون تمومی نداره ...
سیستم گرمایشی هم روشن کرده بودیم .
من هرچی میپوشیدم بازم سردم بود!
یههفته س بارون قطع شده و الان دارم از گرما کلافه میشم!!!
شروع کردم به خوندن کتابای درسی و مترجمی .
خاطرات جلوی چشمم زنده شد😭🤧 .
استادا رو یادمه ... حتی برند لپ تاپ استاد ترجمه پیشرفته¹ رو یادمه!
یادمه سر فلان درس کی بهم زنگ زد و برای چی🥺 .
گشنه و تشنه از ایستگاه راه آهن برگشتیم که بریم سایه یه چیزی بخریم و بخوریم که دوستان عزیز هم اکنون سیل🦸🏼♀👀.
خلاصه بدو بدو و نفس زنان رسیدم . تا سفارش بدم یکم طول کشید لود شم😂 .
پ.ن: بدترین و چرب ترین کروسان دنیا😣💔 .
وضعیت هرروز من الان این مدلیه که بخاطر پریود خیلی بهم ریخته ام ... مود خوبی ندارم .
همه میگن ناراحتی، چرا چیشده؟ و من واقعاً دلیلی پیدا نمیکنم برای ناراحتی جز هورمونای سرخر ... کلافه ام که نمیتونم بگم بخندم 😑 .
همش حالت شروع ماهانه دارم ولی سرکاریه انگار بدنم داره بهم میخنده و میگه دارم برات! مگه به همین راحتیاس؟
امیدوارم فردا نشم چون خیلییییی کار دارم😣 .
همین الانم درد دارم🙁 ...
کلی ناپرهیزی غذایی داشتم که الان با دارچین و زنجبیل دارم جبرانش میکنم مثلاً ...
تا دیروز مودم خوب نبود ،نمیتونستم کاری کنم،
امروز با هیچ مسکنی اوکی نمیشم🥴 ... هیچ کاری نمیتونم بکنم ...
دیروز پرسید امروز چندمه؟ چند شنبه س؟
نمیدونستم:/ برای ماهایی که افتادیم توی خونه زیاد مهم نیست بدونیم چندمه🐧 .
انقدر توی چای سبزم زنجبیل و دونه فلفل ریختم که هنوزم یه سوزش محوی حس میکنم😂 .
خا کرونا حالا جرعت داری بیا🙄 .
توجه کردید همش قرنطینه بودیم؟
حالا توی این قرنطینه ، من داخل قرنطینه ام 🐣!
یعنی چطوری؟!
خب بخاطر وضعیت فوق حاد گیلان، همه خونه موندیم (گرچه مسافرا زنگوله به گردن توی شهرمون دارن میچرخن!) و بخاطر کنکور دیروز، من تا یه هفته توی اتاقم خودمو حبس میکنم🥵 .
این وسط دلم برای خاله و قهوه هاش تنگ میشه:( اتاقمم گل جدید نداره :( .
بعد کنکور باید خودمو قرنطینه کنم😡 . فکر اینکه توی خونه باید ماسک بزنم و بیشتر تویاتاقم بمونم ، آزاردهنده س😑😢 .
دیروز کافه ای که میرم چیزکیک هلو🍑 سرو میکرد و بخاطر این شرایط کوفتی کرونایی نتونستم برم☹️🥺 .
از دیروز پیش خاله بودم .
بدنم گفت : عه این چند روزه داره بهش خوش میگذره😒 اجی مجی لاترجییییی »»«پریود««« 🔱👿👹 .
خلاصه اگه حالم بد نبود بازم میموندم پیشش ولی دیگه نمیتونستم و به خونه احتیاج داشتم .🐧
دوست داشتم امروز گل میخریدم برای اتاقم ولی راه رفتن برام سخته😣😥 . ایشالا شنبه!
اون کیه که دندون عقلش داره درمیاد و یک طرف صورتش دیگه حس زندگی نداره؟ 🙋🏼♀🥺
نمیدونم توی دوره ی عادت ماهانه بقیه هم مثل من حواس پرت و کم حافظه میشن یا چی:/
اشتباهی بجای صبحونه پفک خوردم😖 .
تعداد افرادی که قراره ببینمشون از دستم در رفته🐧 .
ヽ( ´¬`)ノ
ایشالا همشونو همین ماه ببینم که مرداد هوا بدتر میشه 🥵 .
ماهایی که تلسکوپ نداریم ، زل میزنیم به ماه و به چشامون فشار میاریم💔 .
چی سگ زندگی هست آخه 😴 .
خاله م(سلطان برنامه های یهویی) دیشب گفت که فردا برنامه سوپرایز کردن زندایی رو داریم و اینا ...
من😐
منی که میخواستم برم برای خودم خرید🙁
منی که هیچی برای زندایی نخریدم🙄
منی که باید این خبرو ب مامانم منتقل کنم😭
منی که الان نوتیف پیام خاله اومده😖
روزایی که درس میخونم درحالی که کار مفیدی میکنم خیلی غیرمفیدم😂!
والا!
نه وقت میشه ورزش کرد نه فرانسه نه مطالعه آزاد:/ .
تموم شه بره رد کارش :/ .
اون برند قهوه ای که استفاده میکردم رو فروشگاه نداشت:/ مجبور شدم یه برند دیگه بخرم . (یک معتاد به کافئین صبح)
و مزشو دوست ندارم .
قیمتش از قبلیه بالاتر بود و باید تا آخرش استفاده کنم ಥ⌣ಥ .
💔
ما از اون مدل همسایه ها هستیم که وقتی نقل مکان کردیم، بعد از یکسال همسایه ها از صدای کولرمون فهمیدن کسی اینجا زندگی میکنه .
ولی نمیدونم چرا بیشعورترین آدمها بعنوان همسایه هامون انتخاب شدن ...
سر و کله زدن با آدمهای بیشعور بی فایده س چون اگه میشد که بیشعور نمیبودن!
خلاصه که کارما ایز بچ! باعث اذیت و آزار کسی بشیم مطمئناً دو روز دیگه بدترش سر خودمون میاد .
صبح جمعه با خیال راحت چای تازه دم آماده میکنم و منتظر کارما میمونم .
وقتی ریفلاکس داری، همه علائمت مثل کروناست .
نفست بالا نمیاد به سرفه میوفتی . یهو بدنت داغ میکنه و ...
خلاصه از بین این همه مشکل این گیر من افتاد 😒 .
ماهی یکی دوبار یقه امُ میگیره .
بازم شکرت (قهرم) .
اومدم خیلی با انرژی روزمو شروع کنم و برم سراغ یه برنامه ریزی جدید🕊 .
دمنوش زرشک دم کردم🍂 (نگم چقدر برای پاک کردن زرشکا مصدوم دادیم) ، پلیور گرم پوشیدم و دفترامُ آوردم روی تخت 🦄 ... ریسه های آفتابی رو تنظیم کردم که سیم خیلی ظریفش گرفت به فرنچ پرس سنگین و پُرم و زرت افتاد شکست ಥ⌣ಥ ...
اون به کنار ... داشتم غصه ی زرشکا رو میخوردم╥﹏╥ .
هیچی افتادم تو خرج و یکی سفارش دادم ؛ دیدم دارم هزینه ی پست میدم ، دو تا کتاب کنارش خریدم بشوره ببره .
یه قوری پیرکس دمنوش دم کردم😂 ، نشستم برنامه ریزی کردم و منتظرم سه شنبه بعدی از راه برسه .