گیله دختر ‎ . ݁⋆ ꫂ᭪ ݁ | xoxo
 ⊹₊⭑ 🥥𝔄𝔩𝔬𝔥𝔬𝔪𝔬𝔯𝔞🐚⊹ ࣪ ˖

دارم به دوستای‌ تهرانیم گیلکی یاد میدم🤣💌 حداقل متوجه بشن وقتی میگم فلانی گمجه یا بادبوکوده کپوره🐟 یعنی چی😁 . 

یسری صفات رو نمیشه توی فارسی باز کرد و مزه ش‌ به گیلکی بیان کردنشه .


#هَطو, نیش باز نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۱ساعت 16:22  توسط گیله دختر  | 

خدایا شکرت🥺💚 .


#خدا, xoxo
+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۱ساعت 20:53  توسط گیله دختر  | 

دیروز رفتم دانشگاه سابقم .

مدرک موقتم رو گرفتم و رفتم سمت ساختمون پشتی .

به نیمکتای بارون خورده و کثیف نگاه کردم ... یه زمانی اینجا مینشستیم و منتظر بودیم تا یکی یکی برسیم . کلاسا که تموم میشد از سلف میزدیم میرفتیم اونجا تا حراست بهمون گیر نده .

خیلی وقتا حتی نیمکتا خالی نبودن حالا انقدر تنها موندن که زنگ زدن ... 

پنجره های کتابخونه باز بودن و مهم نبود دیگه صدایی توش بره .

ساختمون آزمایشگاه رو نگاه کردم شاید اون عمو حراستی رو ببینم ولی نبود . 

حیاطی که یه زمانی جای سوزن انداختن نبود ، حالا رو به روم خالیِ خالی بود .

حاصل چهار سال زحمتم رو توی دستم گرفتم و نگاه کردم ... بغضم گرفت ... دلم تنگ شد ... این منصفانه نیست ... ما قرار بود تا ۴ سال اینجا بمونیم و درس بخونیم و برای تموم شدنش جشن بگیریم ...

من اونجا بزرگ شدم ، بالغ شدم ، یاد گرفتم ، گریه کردم ، خندیدم ...

تقریباً برای آخرین بار دانشگاهمو دیدم و ۲سال خاطره رو توی محوطه ی پشت ساختمون اداری ،  روی همون نیمکت زنگ زده گذاشتم .


#دانشگاه, درس نوشت, xoxo, رشت
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اسفند ۱۴۰۰ساعت 17:17  توسط گیله دختر  | 

از قشنگیای بازنشستگی اینه که بابام با خیال راحت چاییشو هم میزنه و انیمه میبینه🤧😍 .


#گیله پدر, xoxo, نیش باز نوشت
+ نوشته شده در  دوشنبه نوزدهم مهر ۱۴۰۰ساعت 21:3  توسط گیله دختر  | 

خدایا شکرت💚 .


#xoxo
+ نوشته شده در  یکشنبه هجدهم مهر ۱۴۰۰ساعت 19:39  توسط گیله دختر  | 

از وقتی مسافرمون رفته انگار یه چیزی کمه . شبی که رفت یه غمی نشست توی دلم .

دو هفته همش با هم بودیم و میرفتیم اینور اونور حتی وقتی از آسمون سیل میبارید! تعطیلات اون ، تعطیلات منم شده بود .

کافه رفتن توی شبای سرد ، خرید و پاساژ گردی زیر بارون ، دعوا سر اینکه کی جلو بشینه ، رژیم چیه؟ دارم استراحت میدم😂🥺، مهمونی مهمونی مهمونی ، آقا نادری که مرگش کمر دایی رو شکست🤣 ، یه رب دیگه پایینم بیا بریم و ...

امیدوارم زودتر عید شه🥺✨ .


#لبخند نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  شنبه هفدهم مهر ۱۴۰۰ساعت 21:47  توسط گیله دختر  | 

هیچ چیز به اندازه ی یک زن خوشحال، نمیتونه زندگی رو زیبا کنه🥰💚✨ .


#مود نوشت, لبخند نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  پنجشنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۰ساعت 17:3  توسط گیله دختر  | 

یسری چیزا هستن که وقتی به خودت میای میبینی همه ی اینا دست به دست هم دادن تا تو رو به چیزی که در گذشته میخواستی ، الان برسونن .

اون لحظه شوکه میشی ! ویژن بوردی که داشتی میاد جلوی چشمت ! همه ی خیال پردازیات به واقعیت می پیونده .

من هنوزم میگم زندگی بازیه ! باید بازیکن خوبی باشی .

خدایا دوست دارم و سپاسگزارم 💚 .


#خدا, xoxo
+ نوشته شده در  شنبه دهم مهر ۱۴۰۰ساعت 14:5  توسط گیله دختر  | 

روز مترجم مبارک🥺 ‌.

انتخاب رشته ی من خیلی یهویی بود ! بخاطر همین کنکور انسانی رو هم کنار کنکور زبان شرکت کردم .

وقتایی که توی دبیرستان ترجمه میکردم ، فکرشم نمیکردم یه روزی فارغ التحصیل رشته ی مترجمی بشم 🥺💚 .

به انتظار دستآورد های بیشتر توی این رشته💚 .

ممنونم از این دوست مهربون که امروز رو بهم یادآوری کرد✨🤗 . [موراکامیِ کوچک]


#چشم قلبی نوشت, خوشحال نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  پنجشنبه هشتم مهر ۱۴۰۰ساعت 21:6  توسط گیله دختر  | 

فصلِ رول دارچینی ، کروسان داغ🥐 ، هات چاکلت و لته ، کدو حلوایی🎃 ، پناه بردن به کافه از دست بارون یهویی ، عصر خوابیدن و در تاریکی مطلق بیدار شدن🌆 ، پیدا کردن برگ خشک تا بپریم روش🍁 ، غروب ساعت ۴/۵ ، کت و بارونی های گرم و راحت و ... 

رسید !

باورم نمیشه رفتیم توی مهر! حتی امروز آفتاب هم یهویی بی جون شده ...

واقعاً امروز مدرسه ندارم؟🤣👿 hehehe


#xoxo, روز نوشت, خوشحال نوشت
+ نوشته شده در  پنجشنبه یکم مهر ۱۴۰۰ساعت 14:39  توسط گیله دختر  | 

خا امروزم رفتم دریا 😐 ‌🌊 .

قبلش رفتم کافه، پرسیدم کیکای امروز چیه؟ یخچالو وا کرد اشاره کرد اسماشونم برد😅 .

همین چند روز پیش دلم سن سباستین میخواست:( داشت، گرفتم🤓 .

سید رو برداشتم رفتیم ساحل . 

هروز و هر ساعت صحبت میکنیم ولی بازم حرف برای گفتن داریم😂💔 .

به خودمون اومدیم دیدیم هوا تاریک شده و همه رفتن و کافه های ساحلی هم بستن :/ دیگه لباسا قابل تکوندن نبودن... خیس شده بودن -_- پاشدیم رفتیم خونه .

برگشتم بهش گفتم چه خوبه اینجا کسی کاری به کسی نداره . خانوما بین آقایون با دوچرخه میرن . ورزش میکنن ... توی ساحل تنهایی قدم میزنن و مثل ما تا شب میمونن ولی چیزی نمیترسونتشون .

به شخصه ساعت ۶صبح میرفتم دانشگاه ولی هیچی باعث ترس و مزاحمتم نمیشد . یه وقتایی دیر برمیگشتم و خیابونا خلوت و مغازه ها بسته ولی بازم احساس امنیت میکردم .


#لبخند نوشت, xoxo, روز نوشت
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۰ساعت 21:9  توسط گیله دختر  | 

این پست فقط جنبه ی نمایشی دارد😸 ! 

چون سال تولدمه🧚🏻‍♀ .


#xoxo
+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۰ساعت 13:48  توسط گیله دختر  | 

دیروز به خاله پیام دادم که بیاد اینور ، قهوه میگیرم و بریم ساحل .

هوا ابری و بارونی بود .

امریکنو و چیزکیک گرفتم .

ساحل به اون بزرگی ، خالیِ خالی بود .

نشستیم توی آلاچیقی که مسقف بود .

بارون میبارید و من تا ب حال اون همه موج خشمگین و خروشان ندیده بودم . همدیگه رو میشکوندن و حسابی توی ساحل جلو اومده بودن . فقط یکم با پاهامون فاصله داشتن .

هوا سرد شده بود و موقع برگشتن بارون شدت گرفت؛ 

به خاله گفتم : اگه فردا به دکتر بگیم توی ساحل سرما خوردیم باورش نمیشه😂💔 .


#روز نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۰ساعت 11:50  توسط گیله دختر  | 

الان دیدم از ییلاق رفتنم نگفتم اینجا😄 .

فکر کنم اواخر خرداد بود، وسط امتحانات شرایطی پیش اومد که همگی رفتیم ییلاق . 

من قبلاً اون شهر رفته بودم ولی بالای کوهش نه!

مقصد جایی بود که باید یکساعت با ماشین میرفتی بالای کوه تا میرسیدی . یه منطقه ی فوق العاده سرسبز و بکر و کاملاً شخصی .

و موضوعی که من نمیدونستم و دیر فهمیدم! اونجا هیچ آنتی نداره!! تا روستایی که آنتن هست نیم ساعت فاصله بود!دوستام کلی نگران شده بودن اون روز🤦🏼‍♀ .

خلاصه میدونستم سرد میشه بخاطر همین هودی هم بردم (ضدآفتاب یادم نرفت😎) .

قرار بود تا غروب برگردیم خونه ولی دیگه موندگار شدیم .

خدا رو شکر خاله اونجا بود و دغدغه ی قهوه نداشتم😄 ‌.

بعد از قهوه رفتیم یکم بالاتر ... از چشمه گذشتیم وارد جنگل شدیم . سراشیبی بود و باید با چوب میرفتیم بالا . مابینش یه نقطه ی مشخص تونستم آنتن گیر بیارم که خیلی ضعیف بود! درحدی که فقط تونستم به بابام بگم من اینجا فعلاً میخوام بمونم/آنتن نیست/خدافظ 😐💚 .

سر راه کلی گاو گوگولی دیدیدم🥺 حتی یکیشونم با گوساله اش بود و داشت شیر مامانشو میخورد🥺 .

بالاتر جنگل درختای فندق بود و بالاترش درختای بلوط .

میوه ی بلوطا رو حیوونا برداشته بودن و کلا دو تا بلوط سالم تونستم پیدا کنم .🐿

زیر درختا نشستیم ، من یکم یوگا کردم ... صدای آواز پرنده هایی رو شنیدم که برام آشنا نبودن .

ساعت ۶ تصمیم گرفتیم برگردیم . داشت تاریک میشد و مسیر پر از مه بود .

صدای بومی ها میومد که دامشون رو صدا میزدن تا برگردن . جالبه نه؟😍 از اونورم گاوها همو صدا میزدن که باهم برگردن🥺 .

باید بازم از چشمه رد میشدیم ولی به یه گله اشون برخورد کردیم و منتظر موندیم رد بشن چشم خوشگلا🐮😍 . حتی یسریاشون وایسادن تا آب بخورن .

اونجا خیلی زود شب میشه . 

فضاش جوریه که خونه ها دیوار ندارن و وقتی روی ایوون نشستیم ، همسایه و فامیل رد میشدن و شروع میکردن به صحبت و بهمون ملحق میشدن . همسایه رو به رویی ناهار درست میکرد و همونجا دست به دست بهمون میداد😅 . 

تنها روستایی بود که تونستم توش با موهای باز و تیشرت تردد کنم😁 .

شب به حدی سرد بود که هودی هم فایده نداشت! و مه به حدی غلیظ بود که موهامون خیس شده بود ولی بازم دور هم روی ایوون خونه نشستیم .

صبح وقتی بیدار شدیم فکر کردم بارون اومده ولی بهم گفتن بخاطر مه اینطوری همه جا خیسه!

دلم برای اونجا خیلی تنگ شده :( امیدوارم زودتر برم‌ اونجا💚 .


#xoxo
+ نوشته شده در  دوشنبه هشتم شهریور ۱۴۰۰ساعت 19:36  توسط گیله دختر  | 

هر چند وقت یکبار خودم رو میذارم جای آدمی که در گذشته بودم و از خودم میپرسم حالا اونی که میخواستم شدم یا نه؟

بله و حقیقتاً بهتر و فراتر از تصورم💚 .

خدایا شکرت💚 .

*

و تو را اجابت میکنم قبل از‌ آنکه مرا بخوانی

*

من میدونم اون دختر دبیرستانی ۱۷ ساله داره بهم لبخند میزنه و‌ بهم افتخار میکنه ؛ بغلم میکنه و بهم خسته نباشی میگه ... 


#xoxo, لبخند نوشت
+ نوشته شده در  شنبه ششم شهریور ۱۴۰۰ساعت 22:25  توسط گیله دختر  | 

شکرگزاری کنیم؟ ✨

اینکه صبح سالم و با آرامش بیدار میشیم، 

بابت چای و قهوه ی گرم و تازه،

نون تست شده،

پیامای دوست داشتنی ای که از دیشب تا امروز گرفتیم 💌 ،

بخاطر اهدافی که سر راهمون داریم و از صبح براش تلاش میکنیم،

بخاطر مادر، پدر و هر شخص عزیزی که توی زندگیمونه،

بوی غذایی که برای ناهار امروز آماده میشه🥰،

آفتاب🌤 .

به جزئیات زندگی‌ دقت میکنید؟ به صدای زندگی؟ 💚🙆🏼‍♀


#لبخند نوشت, جان جانان من, xoxo, جینگیلی جینگیلی قناری
+ نوشته شده در  دوشنبه یکم شهریور ۱۴۰۰ساعت 11:11  توسط گیله دختر  | 

سلام بر جمعه🙆🏼‍♀ ! تنها روزی که میشه تا لنگ ظهر خوابید !

روز پنکیک🥞 درست کردن و رسیدن به گل و گلدونها🌱 .


#روز نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۰ساعت 13:22  توسط گیله دختر  | 

″میا″ توی ویدیوش میگفت مهم نیست آدم مهمی باشم ، چیزی که برام اهمیت داره اینه که آدم تاثیرگذاری باشم✨ .

 


#xoxo, لبخند نوشت
+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم مرداد ۱۴۰۰ساعت 12:3  توسط گیله دختر  | 

لاک سبز حنایی 😍✨ .


#xoxo
+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم مرداد ۱۴۰۰ساعت 11:57  توسط گیله دختر  | 

خاله همون مامان دومه😂 . یه بار بهش گفتم هوس کیک شکلاتی کردم ، دیروز برای بار سوم برام کیک خرید😂🤦🏼‍♀💚 .

۹۰ درصد رعایت نکردنام تقصیر خاله س 🐧 .


#خاله, روز نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  جمعه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۰ساعت 18:18  توسط گیله دختر  | 


#xoxo, لبخند نوشت, او, مود نوشت
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۰ساعت 11:54  توسط گیله دختر  | 

خاله تند تند ساندویچای هادّاگ🌭 رو سرهم کرد و رفتیم ساحل ... توی همون آلاچیق کنار بید مجنون🌿 .

پاستیل خرسیامم بردم😛 .


#روز نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  شنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۰ساعت 21:45  توسط گیله دختر  | 

دیروز حدودای ۷ خالم گفت میاد دنبالم (برام قهوه درست کرده بود🥺💚) ؛

رفتیم ساحل و یکم وقت گذروندیم .

خدایا امروزم یه برنامه ای برام بفرست ... امروز خیلی جمعه س🙄😶 .


#xoxo, روز نوشت, ایشه
+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم مرداد ۱۴۰۰ساعت 14:10  توسط گیله دختر  | 

آسمون ابری موردعلاقه ام باعث میشه یکم این‌اوضاع رو تحمل کنم ... ☁

امیدوارم خاله ام فردا بیاد ، لااقل دو تا آدم ببینم دلم وا شه😁 . برای‌ برون گراها قرنطینه خیلی سخت تر میگذره . همش دارم با دوستام حرف میزنم ولی کافی نیست🥺 .

دلم میخواد برم بیرون ... برم خرید ... با فروشنده لوازم‌آرایشی هم صحبت شیم ... زنگ بزنم به‌نیلوفر بگم الان شیرینی فروشی ام ، چی بخرم به نظرت؟ موقع رمز گفتن اول اون رمزم رو بگه😄 .

برم همون کافه ی همیشگی ... لیست بلند بالای کیکای روزشو بگه و نتونم انتخاب کنم و دو مدل سفارش بدم ، کرمبل آلبالو و چیزکیک آلبالو ... 

میگذره ها ... تموم میشه اینا هم! حافظ چی‌ میگفت؟ دائما یکسان‌ نباشد حال دوران ... ، یادت نره🥺 .

خدایا به امید خودت🥺💚 ...


#مود نوشت, هَطو, xoxo
+ نوشته شده در  چهارشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۰ساعت 16:6  توسط گیله دختر  | 

با خاله قهوه خریدیم و رفتیم ساحل .

هوا ابری و آسمون خاکستری تیره بود .

شن های ساحل بخاطر بارون خیس بودن . باد سرد به صورتمون میخورد . 

نشستیم لبه ی آلاچیق که به چوباش بارون خورده بود ... 

تا به حال زیر درخت بید مجنون ، لب ساحل نشستی؟ 🌿


#مود نوشت, لبخند نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  جمعه هشتم مرداد ۱۴۰۰ساعت 21:0  توسط گیله دختر  | 

The neighbourhood - Daddy issues

🌿💙☁


#xoxo, مود نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هشتم مرداد ۱۴۰۰ساعت 20:56  توسط گیله دختر  | 

دیشب بارون‌ بارید🥺💚 .

الانم هوا کاملاً ابریه☁ .

صدای گیلانشاه میاد🕊 ، دلم برای آوازش تنگ شده بود😍 .

*

گیلانشاه: پرنده ایست که منقارش طویل و خمیده و گردنش دراز . پرهایش خاکستری روشن متمایل به قهوه ای . این پرنده در سواحل جنوبی دریای کاسپین بسیار است . توضیح مردم گیلان از پرواز و شنیدن صدای آنها بارندگی را پیش بینی مینمایند .

آخر این صفحه‌ میتونید صداشو بشنوید : [فیشآر]

البته من تا به حال ندیدمش ولی صداش رو زیاد میشنوم و هروقت که میخونه یعنی فردا هوا ابری یا بارونیه💚🕊 .

پ.ن:‌ موندم با این منقار طفلی چجوری تعادلشو حفظ میکنه😂💚 .


#خوشحال نوشت, وارش, xoxo
+ نوشته شده در  یکشنبه سوم مرداد ۱۴۰۰ساعت 8:27  توسط گیله دختر  | 

فردا یه دوستی رو بعد از ۹سال میبینم ؛

البته توی یه کافه ای قرار گذاشتیم که بشه توی حیاطش نشست ... ಥ⌣ಥ

کلی حرف داریم برای گفتن👿 .

🐣


#چشم قلبی نوشت, xoxo
+ نوشته شده در  شنبه دوم مرداد ۱۴۰۰ساعت 22:23  توسط گیله دختر  |